نام کتاب : با کاروان حسینی از مدینه تا مدینه نویسنده : شاوی، علی جلد : 1 صفحه : 334
تا مكّه مكرمه، در هنگامى كه در مدينه
به سر مىبرد، قصد نهايى خود را مبنى بر رفتن به عراق به اهل بيت و شيعيانش اعلام
فرمود. امسلمه خطاب به آن حضرت مىگويد:
پسرم، از رفتن به عراق اندوهگين مباش،
كه من از جدت شنيدم كه مىفرمود: «فرزندم حسين در سرزمين عراق در جايى به نام
كربلا كشته مىشود.»؛ و امام پاسخ مىدهد:
«مادرم، به خدا سوگند من نيز اين را
مىدانم و ناگزير كشته مىشوم.» امام عليه السلام به برادرش، عمر اطرف، مىگويد:
«حديث كرد مرا پدرم كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم او را از قتل خودش و من
و اين كه خاك من نزديك خاك اوست خبر داده است.» در اينجا نصوص ديگرى نيز وجود
دارد كه اين حقيقت را تأييد مىكند.
علاوه بر بعد اعتقادى مبنى بر اين كه
امام حسين عليه السلام با علم الهى، به خاطر امام بودنش، جزئيات آنچه را كه برايش
پيش آمد مىدانست، در زمينه تحليل تاريخى نيز از اين حقيقت استفاده مىشود كه
امامحسين عليه السلام در پرتو درايت سياسى- اجتماعى خويش مىديد كه عراق بهترين
سرزمينى است كه براى رويارويى سرنوشت ساز ميان خود و بنىاميه برمىگزيند و بهترين
جايى است كه براى قتل حتمى خويش انتخاب مىكند «من ناگزير كشته مىشوم». زيرا شمار
زيادى از شيعيان يا بگويم شمارى زياد از دوستداران اهل بيت در عراق مىزيستند هر
چند كه به بيمارى دوگانگى شخصيت مبتلا بودند؛ «دل هايشان با تو و شمشيرهايشان بر
ضد توست». نيز به اين دليل كه عراقيان همچون شاميان كاملًا تن به فرمانبردارى
بنىاميه نداده بودند؛ و اين امر موجب شده بود تا سرزمين عراق بهترين مكانى باشد
كه از پرتو انقلاب حسينى و فاجعه طفّ روشنايى مىگيرد.
بسيارىاز متون تاريخى بر اين نكته
تأكيد دارند كه عراقيان در دوران معاويه از روزگار امام حسن عليه السلام، با حضرت
سيدالشهدا پيوسته در ارتباط بودند و از وى مىخواستند كه عليه حكومت اموى قيام كند
و آمادگىشان را براى يارى و فداكارى اعلام مىداشتند، ولى امام عليه السلام، تا
معاويه زنده بود، آنان را به شكيبايى و هشيارى فرمان مىداد.
از اينجا استفاده مىشود كه نيت رفتن
به عراق در پرتو درايت سياسى- اجتماعى و ارتباط با عراقيان از همان آغاز در ذهن آن
حضرت وجود داشت.
نام کتاب : با کاروان حسینی از مدینه تا مدینه نویسنده : شاوی، علی جلد : 1 صفحه : 334