نام کتاب : با کاروان حسینی از مدینه تا مدینه نویسنده : شاوی، علی جلد : 1 صفحه : 343
آنگاه حسين رهسپار مكّه شد؛ و اين آيه
را مىخواند: (فَخَرَجَ مِنْها خائِفاً
يَتَرَقَّبُ قالَ رَبِّ نَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ)[1]؛
و شاهراه را اختيار كرد.
در اين هنگام اهل بيت گفتند: كاش شما
نيز مانند پسر زبير از شاهراه كناره بگيريد تا جست و جوگران به شما نرسند.
امام عليه السلام فرمود: از آن كناره
نگيرم تا خداوند هر چه بخواهد پيش آورد. [2]
در روايت الفتوح آمده است: پسر عموى
امام عليه السلام، مسلم بن عقيل، گفت: اى پسر دختر رسول خدا صلى الله عليه و آله و
سلم، نظر من اين است كه ما نيز مانند عبدالله زبير از اين راه كناره مىگرفتيم و
به بيراهه مىزديم، چرا كه از رسيدن جست و جوگران بيمناكيم.
حسين عليه السلام فرمود: نه به خدا
سوگند، اى پسر عمو، هرگز از اين راه جدا نمىشوم تا اينكه يا خانههاى مكّه را
ببينم و يا آنكه خداوند آنچه را خشنود و راضى است پيش آرد.
آنگاه به شعر يزيد بن مفرغ حميرى تمثّل
جست و گفت:
لا سهرت
السوام فى فلق الصبح مضيئاً وَ لا دُعيتُ يزيدا
يوم اعطى
من المخافة ضيماً والمنايا يرصدننى أن أحيدا [3]
[خدا كند] ديگر در سحرگاهان چارپايان
را به هجوم نرمانم و ديگر يزيدم نخوانند؛
اگر از بيم مرگ به ستم تن دهم و زير بار
ذلت روم خطر مرگ مرا از راه ببرد.
در اينجا ممكن است كسى بپرسد كه چرا
امام عليه السلام همانند كسى كه تن به رو در رو شدن با هرگونه خطر پيشبينى شده يا
نشدهاى داده است، بر حركت از شاهراه پافشارى مىكند و به دست برداشتن از پيمودن
راه اصلى رضايت نمىدهد؟
آيا در پس اين همه پافشارى، شجاعت حسينى
نهفته بود؟
يا اين كه قصد امام از حركت در شاهراه،
انجام يك كار تبليغاتى براى معرفى قيام و نهضت خويش به همه كاروانها و رهگذرانى
بود كه در طول مسير، با كاروان حسينى
[1] - [موسى] ترسان و نگران از آنجا
بيرون رفت [در حالى كه مى] گفت: «پروردگارا، مرا از گروه ستمكاران نجات بخش. [قصص
(28)، آيه 21].