نام کتاب : با کاروان حسینی از مدینه تا مدینه نویسنده : شاوی، علی جلد : 1 صفحه : 347
براى پژوهشگران كار دشوارى نيست؛ و
تاريخ نامهاى زير را ثبت كرده است:
1) عبدالله
بن يقطر حميرى: مادر وى دايه امام حسين عليه السلام بود، ولى امام از وى
شير نخورد، زيرا در اخبار صحيح آمده است كه امام حسين عليه السلام جز از سينه
فاطمه و انگشت ابهام رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم و آب دهان آن حضرت شير
نخورده است. ولى درباره عبدالله مشهور است كه او برادر شيرى امام حسين عليه السلام
است.
ابن حجر در الاصابه گويد: وى از صحابه
بود چرا كه همگن حسين عليه السلام است. امام عليه السلام پس از خروج از مكّه در
جواب نامهاى كه مسلم بن عقيل برايش نوشت، وى را نزد مسلم فرستاد. اما حصين بن
تميم در قادسيه وى را دستگير كرد و نزد عبيدالله بن زياد فرستاد.
عبيدالله از وضع وى پرسيد و او پاسخى
نداد. سپس گفت: بالاى اين كاخ برو و دروغگوى پسر دروغگو را لعنت كن، آنگاه فرود
آى تا تصميم خود را دربارهات بگيرم.
عبدالله بالاى كاخ رفت و چون مشرف به
مردم شد گفت: اى مردم، مرا حسين پسر فاطمه، دختر رسول خدا صلى الله عليه و آله و
سلم، نزد شما فرستاده است تا او را عليه پسر مرجانه و پسر سميه، فرومايه پسر
فرومايه، يارى دهيد و پشتيبانى كنيد. آنگاه عبيدالله فرمان داد تا او را از بالاى
كاخ بر زمين انداختند. در نتيجه استخوانهايش شكست و نيم جانى داشت كه عبدالملك بن
عمير لخمى، قاضى و فقيه كوفه آمد و او را سر بريد. چون وى را نكوهش كردند، گفت:
خواستم كه راحتش كنم! [1]
2) سليمان بن
رزين، غلام امام حسين عليه السلام: وى همان كسى است امام حسين عليه السلام،
هنگامى كه در مكّه بود، او را با نامهاى سوى رؤساى اخماس (سپاهها) و اشراف بصره
فرستاد كه از جمله آنها منذر بن جارود بود. بحريه، دختر جارود، زن عبيدالله بن
زياد بود. منذر، سليمان بن رزين و نامه را گرفت و نزد عبيدالله بن زياد برد. چون
نامه را خواند سليمان را كشت؛ و او از ياران حسين عليه السلام بود كه در بصره كشته
شد. [2]
[1] - ر. ك. ابصار العين فى انصار
الحسين، محمد بن طاهر سماوى، تحقيق محمد جعفر طبسى، مركز تحقيقات اسلامى سپاه، قم،
ص 93.