نام کتاب : با کاروان حسینی از مدینه تا مدینه نویسنده : شاوی، علی جلد : 1 صفحه : 361
كه خطاب به امام عليه السلام مىگويد:
«تو در اين دوران سرور همه عرب هستى»، كه نشان شدّت گرايش نژادى (قومى) در عقل و
جان اوست.
نيز مىبينيم كه با وجود آگاهى به منزلت
امام در اسلام و در ميان امّت و آگاهى از حقانيت قيام امام عليه السلام، به ياريش
برنمىخيزد و به او نمىپيوندد، بلكه همه توجّه او در اين خلاصه مىشود كه چگونه
آب چاهش فراوان و شيرين شود، آن هم به بركت امام عليه السلام.
عافيتطلبى و سودپرستى ذاتى، فرصت
بىمانندى را كه در طول زندگى با گذشتن امام بر عبدالله نصيب وى شد، از دست داد.
در حالى كه بايد آن را غنيمت مىشمرد و به امام مىپيوست و با شهيد شدن در حضور آن
حضرت دنيا و آخرت را به دست مىآورد، همت خود را تا آنجا پايين آورد كه در
فراوانى و گوارايى آب چاهش خلاصه شد.
دروغ بودن ادعاى ابن مطيع مبنى بر دوستى
امام عليه السلام هنگامى آشكار شد كه پس از شهادت امام عليه السلام به ابن زبير
پيوست و والى كوفه گرديد؛ و به جست و جوى شيعيان پرداخت و آنان را مىترساند. [1]
در رويارويى با قيام مختار نيز با شيعيان جنگيد و از خود قاتلان امام حسين عليه
السلام مانند شمر بن ذىالجوشن و شبث بن ربعى و ديگران عليه آنان كمك گرفت. [2]
در نخستين خطبهاش در كوفه تصميم خود را
بر اجراى فرمان ابن زبير مبنى بر رفتار با اهل كوفه به سيره عمر بن خطاب و عثمان
بن عفان اعلام داشت. اما پس از آن كه كوفيان خواستار عمل به سيره على عليه السلام
شدند از پذيرش ديگر سيرهها سرباز زدند، غافلگير شد. سائب بن مالك اشعرى در برابر
وى ايستاد و گفت: اما درباره بردن غنايم ما با رضايت ما، همه گواهى مىدهيم كه
راضى نيستيم زيادى آن را از پيش ما ببرند، و ميان ما تقسيم نكنند و جز با سيره على
بن ابىطالب كه تا دم مرگ در آن سرزمين با آن رفتار كرد، با ما رفتار نشود. ما نيازى
نداريم كه درباره غنايم ما و خود به سيره عثمان يا عمر رفتار شود، هر چند كه براى
ما آسانتر هم باشد ... [3]