نام کتاب : با کاروان حسینی از مدینه تا مدینه نویسنده : شاوی، علی جلد : 1 صفحه : 57
در اين راستا حديثهاى فراوانى با اين
روش ساخته شد و واقعيت و خيال به هم آميخت. ميزان وحشت انگيزى از موهاماتِ ساخته و
پرداخته جاعلان و قصه پردازان، انباشته شد، به طورى كه با گذشت زمان به صورت بخشى
از ميراث دينى درآمد و بسيارى از مسلمانان به آنها معتقد و پايبند شدند. يكى از
دشوارىهاى بسيار بزرگ بر سر راه محققان اين شد كه با وجود اسناد موثقى كه در دست
دارند، جرئت نقد و رد ناخالصىهاى زيادى را كه در اين ميراث دينى رخنه كرده بود،
نداشتند و اين علىرغم اطلاع ايشان از اسناد و مدارك قاطعى بود كه مىتوانست اذهان
را به تأمل وادارد و حقايق واژگونه شده را روشن كند.
اگر قصهپردازان منافق اهل كتاب روزگار
بنىاميه براى خاموش ساختن نور على عليه السلام و فرزندانش و كتمان فضايل آن
بزرگواران بدگويى كنند، جاى شگفتى ندارد، زيرا آنها به خوبى مىدانستند كه فلسفه
وجودىشان [در جامعه اسلامى] پشتيبانى خط انحراف از مكتب اهل بيت است. يك نگاه
گذرا به سيره زندگى كسانى چون كعب الاحبار، تميم دارى، وهب بن منبه، نافع بن سرجس-
مولاى عبدالله عمر- و سرجون- مشاور معاويه و يزيد- و ابوزبيد- مشاور وليد بن عقبه-
و ديگران، بهترين گواه براى معرفى راه اين گروه است.
از نكات جالبى كه تاريخ از ابن عباس نقل
مىكند اين است كه عمر بن خطاب در واپسين روزهاى زندگانىاش از خلافت رنجيده خاطر
بود و از بيم آن كه از عهده اداره امور مردم برنيايد، از اين رو پيوسته از خداوند
تقاضاى مرگ مىكرد. ابن عباس گويد:
روزى در حالى كه من نيز نزدش بودم رو به
كعب الاحبار كرد و گفت: دوست دارم كه خلافت را بر عهده ديگرى بگذارم چون گمان
مىكنم كه مرگم نزديك شده است، نظر تو درباره على چيست؟ آن را بازگو كن، شما كه
مىپنداريد اين موضوع مربوط به ما در كتابهايتان آمده است بگو ببينم چه در نزد
خود داريد؟ كعب گفت: اگر رأى مرا مىخواهى على شايسته اين منصب نيست چرا كه مردى
سخت ديندار است، از هيچ لغزشى چشم نمىپوشد و از هيچ ضعفى درنمىگذرد. خودسرانه و
به نظر خودش عمل مىكند، اين امور در سياست رعيت جايگاهى ندارد. اما آنچه را در
كتابهايمان مىيابيم اين است كه نه او اين امر را تصدى مىكند و نه فرزندانش و
اگر او به خلافت برسد،
نام کتاب : با کاروان حسینی از مدینه تا مدینه نویسنده : شاوی، علی جلد : 1 صفحه : 57