نام کتاب : با کاروان حسینی از مدینه تا مدینه نویسنده : شاوی، علی جلد : 1 صفحه : 61
قتل رسول خدا صلى الله عليه و آله و
سلم، برخى از مسلمانان كه شيطان آنها را گمراه كرده بود، در حالى كه فرار مىكردند
و از كوه بالا مىرفتند و به هيچ كس توجّه نداشتند، گفتند: «اى كاش وكيلى را نزد
عبدالله بن أبى بفرستيم تا از ابوسفيان براى ما امان بگيرد. اى مردم محمد كشته شده
است، بنابر اين پيش از آن كه بيايند و شما را بكشند نزد خويشاوندان خود بازگرديد.»
[1]
برخى گفتند: «اگر او پيامبر بود كشته
نمىشد، پس به دين نخست خويش باز گرديد؛ [2] و برخى ديگر گفتند: ما دستمان را سوى
آنها دراز مىكنيم، آنان خويشاوندان و عموزادگان ما هستند.» [3] صاحب كتاب
«السيرة الحلبيه» مىگويد: «اين [عبارت اخير] نشان مىدهد كه اين گروه [فرارى] نه
از انصار، بلكه از مهاجران بودند.» [4]
اين سخنها و اظهار نظرها به گونه
شكبرانگيزى به اين واقعيت اشاره دارد كه ميان منافقان قريش عبدالله بن ابى بن
سلول و ابوسفيان- سركرده كفر در رويارويى با اسلام و كسى كه پس از آن در رأس نفاق
اموى و پناهگاه منافقان بود- [5] روابطى پنهانى وجود داشته است. بىترديد رهبر حزب
سلطه در شمار كسانى بود كه به منظور فرار، از صخره بالا رفت؛ دلايل خاص تاريخى اين
امر را اثبات مىكند. [6]
مطلب ديگرى كه اين ادعا را اثبات مىكند
و از قضاياى مسلم تاريخى است، اين كه در جنگ احد، همه مهاجران بجز اميرمؤمنان على
عليه السلام، از كنار رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرار كردهاند. در خبر
آمده است كه أنس بن نضر، قبل از شهادتش در اين جنگ، عمربن خطاب و چند تن ديگر از
فراريان را كه دست از جنگ كشيده بودند به جهاد و شهادت فرا خواند، اما آنها اجابت
نكردند. روايت در اين باره چنين مىگويد: انس بن نضر، عموى انس بن مالك به عمربن
خطاب و طلحة بن عبيدالله و چند تن ديگر از مهاجران و انصار رسيد كه دست از جنگ
كشيده بودند. گفت: چرا نشستهايد؟ گفتند: پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم