نام کتاب : با کاروان حسینی از مدینه تا مدینه نویسنده : شاوی، علی جلد : 1 صفحه : 63
شدند؛ و مشركان متحد و به هم پيوسته، در
روند حوادث، به صورت گروههايى پراكنده و ناتوان و شكست خورده درآمدند.
هوشمندان سودپرست قريش، امثال عمروعاص،
خالد بن وليد، پيش از ديگران اين موضوع را دريافتند؛ و پس از آن كه يقين كردند
چارهاى جز پذيرش اسلام ندارند، به آن گرويدند.
اما بيشتر اموىها بر ستيز و دشمنى خود
پاى فشردند، تا آن كه پرچمهاى فتح اسلامى در برابرشان نمودار گشت؛ و اينان در
شمار آزادشدگان قرار گرفتند. اموىها پس از شكست در فتح مكّه به اسلام درآمدند ولى
دلهايشان هرگز از كوثر اسلام سيراب نگشت. حقيقت نفاق و اصرار اينان بر كفر، از
واقعيتهاى مسلم تاريخ است كه هيچ منصفى در ثبوت آن ترديد نمىكند. شواهد اين
واقعيت آشكارتر از آن است كه با تأويلهاى حق گريزان و حقيقت ستيزان قابل انكار
باشد.
پس از آن كه عثمان زمام امور خلافت را
به دست گرفت، ابوسفيان نزد او رفت و گفت: پس از «تَيْم» و «عدى» خلافت به تو رسيد
بنابر اين آن را چون گوى بچرخان؛ و بنىاميه را ميخهاى آن قرار ده، زيرا اين
حكومت است و من بهشت و جهنمى نمىشناسم. [1] آن گاه كه كارها به نفع معاويه سامان
گرفت، روزى مغيرة بن شعبه با وى خلوت كرد و گفت: «يا اميرالمؤمنين، تو به آرزوى
خويش رسيدى، كاش عدل را آشكار كنى و نيكى را گسترش دهى، تو امروز سرورى يافتهاى و
چنانچه به برادران خود از بنىهاشم بنگرى و با آنان صله رحم كنى، به خدا سوگند
امروز چيزى كه تو را بترساند نزدشان نخواهى يافت. [2]
معاويه برآشفت و پرده از كفر و جاهليت
خويش برداشت و گفت: «هيهات، هيهات، برادر تَيْمى [يعنى ابوبكر] حكومت يافت، پس به
عدالت رفتار كرد و كرد آنچه كرد. به خدا سوگند پس از مرگش ياد و نام او هم نيست
شد، جز اين كه مىگويند كسى به نام ابوبكر هم بود. پس از او آن برادر عدوى [عمر]
حكومت را به دست گرفت و ده سال