responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : با کاروان حسینی از مدینه تا مدینه نویسنده : شاوی، علی    جلد : 1  صفحه : 69

بنابراين خليفه دوم نه تنها از رسيدن خلافت به تعيين شدگان از سوى خداوند بلكه حتى از اين كه بنى هاشم، پس از مرگ او، به خلافت برسند و مردم را به خودشان بخوانند ابا دارد. اما حزب سلطه، خود از همان آغاز براى بر سر كار آمدن و به دست گرفتن زمام امور تلاش داشت. و مقدمات زمامدارى بنى‌اميه را نيز پس از خود فراهم آورد؛ زيرا امويان را تنها گروهى مى‌ديد كه ادامه دهنده فكرى و عملى راه خود و تضمينى براى استمرار كينه به اهل بيت باشند، به طورى كه رودرروى آنان بايستند و آنان را از حقّ تصدّى امور مسلمانان محروم و معزول سازند.

پس از رقم خوردن نتايج سقيفه به نفع حزب سلطه، دلجويى اين حزب از اموى‌ها در راستاى همكارى جديد و به منظور رويارويى مداوم با اهل بيت از پديده‌هاى آشكار تاريخ اسلام پس از رحلت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلم است.

براى تأييد اين واقعيت همين بس كه ميان خليفه دوم، عمر بن خطاب، و معاوية بن ابى‌سفيان- آزادشده‌اى كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بارها او را لعنت كرده و به مسلمانان فرمان داده بود هرگاه او را بر منبرش بيابند بكشند- روابطى دوستانه و نزديك وجود داشت. [1] خليفه دوم از همان نخست با معاويه خلوت مى‌كرد. تاريخ رويدادى را از دوران نخست حكومت عمر بن خطاب و دوران كودكى امام حسين عليه السلام از زبان خود وى نقل مى‌كند. آن حضرت فرمود: بر منبر عمربن خطاب بالا رفتم و گفتم: از منبر پدر من پايين بيا و بر منبر پدر خودت برو. گفت: پدر من كه منبر نداشت! آن گاه مرا در كنار خود نشاند. هنگامى كه از منبر پايين آمد مرا به خانه برد و گفت: پسرم، چه كسى اين (جمله) را به تو آموخته است. گفتم: هيچ كس اين را به من نياموخته است! گفت: چه خوب است در مجالس ما شركت كنى! امام حسين عليه السلام مى‌گويد: من روزى‌رفتم و او را با معاويه تنها ديدم. پسر عمر بر در خانه ايستاده بود و به او اجازه ورود داده نشده بود. پس از آن عمر مرا ديد و گفت:

پسرم چرا نيامدى؟ گفتم: آمدم ولى تو با معاويه خلوت كرده بودى و پسرت بازگشت و من نيز بازگشتم. گفت: تو از عبدالله عمر به اجازه سزاوارترى، همانا خداوند و شما در سر ما چيزى رويانده‌ايد كه مى‌بينى! ...» [2]


[1] - ر. ك. الغدير، ج 10، ص 142- 145.

[2] - تاريخ ابن عساكر (ترجمة الامام الحسين عليه السلام)، ص 141، حديث 179.

نام کتاب : با کاروان حسینی از مدینه تا مدینه نویسنده : شاوی، علی    جلد : 1  صفحه : 69
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست