نام کتاب : با کاروان حسینی از مدینه تا مدینه نویسنده : شاوی، علی جلد : 1 صفحه : 78
چنين بود كه رهبرى حزب سلطه موفق شد
بسيارى از انصار را بفريبد؛ و به دام بيندازد. پس از پايان يافتن «فَلْته» [1]
انصار به خود آمدند و همگى- يا شمارى از آنان- فرياد برآوردند كه ما جز با على
عليه السلام بيعت نمىكنيم. [2] تاريخ همچنين نقل مىكند كه «پس از به انجام رسيدن
و استقرار كار بيعت با ابوبكر بسيارى از انصار از بيعت با او پشيمان گشتند. آنان
با سرزنش يكديگر از على بن ابىطالب ياد مىكردند و نام او را بر زبان مىراندند
...» [3] اما چه سود؟!
از دلايلى كه ثابت مىكند رهبرى حزب
سلطه در پاسخ كسانى كه يادآور واقعه غدير مىشدند، به ادعاى نسخ پناه مىبرد،
گزارشهاى تاريخى است. نقل شده است كه روزى بُريْده اسلمى خطاب به عمر گفت: «اى
عمر! آيا شما دو تن نبوديد كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم به شما فرمود:
نزد على برويد و به او سلام امارت دهيد؛ هنگامى كه شما گفتيد: آيا به فرمان خدا و
رسولش؟ فرمود: آرى. در اين هنگام ابوبكر گفت: اى بُرَيْده چنين بوده است اما تو
غايب و ما حاضر بوديم و آن مسألهاى بود كه گذشت و بايد چاره ديگرى انديشيد. [4]
پس از آن كه على عليه السلام را براى
بيعت، به زور به مسجد آوردند، حضرت با مردم محاجّه كرد و فرمود: «اى گروه مسلمانان
و مهاجران و انصار، شما را به خدا سوگند مىدهم آيا در روز غدير از رسول خدا صلى
الله عليه و آله و سلم چنين و چنان نشنيديد- و هر آنچه را كه رسول خدا صلى الله
عليه و آله و سلم در آن روز فرموده بود همه را براى مردم بازگو كرد- گفتند: بلى.
ابوبكر با شنيدن اين سخنان ترسيد و فكر كرد كه مردم به يارى على عليه السلام
برخيزند. از اين رو پيشدستى كرد و گفت: آنچه گفتى درست است، ما آن را به گوش
شنيدهايم و در دل ما جاى گرفته است، اما پس از آن من از رسول خدا صلى الله عليه و
آله و سلم شنيدم كه فرمود: خداوند ما اهل بيت را برگزيد و گرامى داشت و بهترين جاى
دنيا و آخرت را براى ما خواست ولى نخواسته است كه نبوّت و خلافت را يكجا در ميان
ما قرار دهد. در اين هنگام على عليه السلام
[1] - كار سرسرى، كارى كه بى مقدمه و
بدون انديشه و با دست پاچگى انجام شود.
[2] - الكامل فى التاريخ، ج 2، ص 325؛
تاريخ الطبرى، ج 2، ص 443.
[3] - شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد،
ج 6، ص 9؛ به نقل از موفقيات زبير بن بكار.