نام کتاب : رویدادهای تاریخ اسلام نویسنده : --- جلد : 3 صفحه : 171
و درغیراین صورت باده از
کجا سرخ رنگی و صفا و روشنی یافته است».
همچنین در غزل اشعاری دارد:
«محبوبه وقتی بیماری
مرا دید بر حالم رقت و دلسوزی کرد؛ ولی شکوه کرد و از عشقش به
من کاسته شد. ای زیباروی گندمگون چه زیانی به تو رسید
اگر سوزش عشق درون مرا با آب گوارا و خنک دهان خود مداوا می کردی. کسی
شیفته و واله شماست و فقط به دیدار در خواب یا پاسخ سلامی
قانع است. بر من خرده مگیر اگر بعد از جدایی و دوری شما
شکیبایی را از دست داده ام؛ و بی قراری، خوی
من شده است و این به دلیل بزرگی مصیبتی است که به
من رسیده است. شکیبایی همه جا خوب است؛ مگر در فراق یاران.
چه شده است که بیمارچشمان مرا ذوب می کنند ؟ آیا آنان مأمور
کشتن من شده اند ؟ شیوه دیرینه و پیوسته چشمان فراخ این
بوده است که خردمندان را مورد حمله ناگهانی خود قرار می دهند».
ابوالحکم پسری به نام محمد داشت
که در خدمت ملک عادل نورالدین محمود بود و نورالدین او را ملقّب به
فضل الدولة ابوالمجد کرده و ریاست بیمارستان بزرگ دمشق که آن را تأسیس
کرده بود به او واگذار کرد. ابوالحکم چون پدرش مهندس و منجم و موسیقیدان
بود و در سال 575ق درگذشت، کنار قبر پدرش در دمشق به خاک سپرده شد. 4
اقلیشی
احمدبن معد بن عیسی بن وکیل
تجیبی دانی. اصل او از «اقلیش» اندلس و به آنجا منسوب
است. در شهردانیه چشم به جهان گشود و در سال 540ق به شرق سفر کرد و مجاور
مکه شد. وی از حافظان و راویان حدیث، دانا به علوم شرعی،
لغت، نحو، ادبیات و شاعر صوفی مسلک بود. در مکه درگذشت و برخی
گفته اند هنگام بازگشت به اندلس، در شهر «قوص» واقع در صعید مصر درگذشت. از
آثار اوست: النجم من کلام سیدالعرب والعجم، الغرر من کلام سیدالبشر، ضیاءالاولیاء،
الکوکب الدری در حدیث و جز آن. در نیایش، مناجات و
استغفار به درگاه الهی قصیده ای دارد:
«اسیر گناهانم و بر درگاه تو ایستاده
ام و دلم راه حق نپوید. دیرزمانی است که به عمد و نادانی
و غفلت نافرمانی کرده است و دلی که پروای الهی داشته
باشد، او را از نافرمانی بازنداشته است. هرچه عمرش بالا می رود در
گمراهی بیشتر فرو می رود؛ او اکنون در شب تاریک گمراهی
اقامت کرده است. بامداد سپیدی مو از افق پیری دمیده
است؛ درحالی که دل تاریک است و پرتو نور حق در آن نتابیده است.
سی سال سپری شد گویا رؤیایی بود که پایان
یافت یا آذرخشی که برجهید و خاموش شد. پیری
که به انسان هشدار می دهد فرا رسید، و در پی پیری
هلاکت و مردن است. ای احمد (نام شاعر) خیانت پیشه ! دوران جوانی
سپری شد و بانگ پیری تو را صدا می زند. آیا حوادث
روزگاران تو را بیدار نکرده است، و آیا گناهان گذشته دلت را به گریه
وانداشته است ؟! اکنون از حزن و تأسف، خونابه از چشم سرازیر کن و اشک، گواه
دل غمین است». 5
روژه دوم (Roger
II)
وی فرزند روژه اول، پادشاه سیسیل
و ایتالیای جنوبی، است. او پادشاهی بلندهمت، دلاور،
باهوش، زیرک و بسیار زبردست و چاره گر بود. شهر «پالرمو» را پایتخت
مملکتش قرار داد و از فرهیختگان سیسیل، چه مسلمان و چه یهودی
و چه یونانی، در سامان دادن دولت کمک می گرفت.
مسلمانان و یهودیان را در
اجرای مراسم دینی، آزادی داد. درب های مناصب دولتی
را به روی افراد لایق و صاحبان نبوغ گشود. خود را به هیأت
مسلمانان آراست و جامه به شکل آنان پوشید. در همه دوران حکومت او، مملکتش
ثروتمندترین و متمدن ترین دولت اروپایی بود. قلمرو حکومتش
را در ایتالیا گسترش داد تا آن حد که «ناپل» و «کابو» را به آن اضافه
کرد. کارشناسانی را برای اطلاع از کتاب های خطی مسلمانان
در طلیطله فرستاد چنان که جهانگرد عرب، شریف ادریسی، به
دربار او رفت و مدتی نزد او ماند و کتاب نزهه المشتاق فی اختراق
الآفاق که سفرهای جغرافیایی در آن منعکس است، برای
او نوشت. این کتاب، به کتاب روجاری (منسوب به روژه) معروف است. ادریسی
بر این باور بود زمین کروی است و برای روژه کُره ای
از نقره ساخت که بر آن صورت هفت اقلیم زمین را نقش کرده بود (ر. ک: به
زندگینامه شریف ادریسی در درگذشتگان 560ق). روژه در 39
سالگی درگذشت و پسرش «ویلیام اول» به جای او نشست و در
دوران او، نهضتی که پدرش ایجاد کرده بود از بین رفت. 6
ظافر فاطمی
الظافر باللّه اسماعیل بن الحافظ
لدین اللّه ابوالمیمون عبدالمجیدبن امیر محمدبن خلیفه
فاطمی المستنصرباللّه: وی نهمین خلیفه از خلفای
فاطمی مصر بود. پس از مرگ پدرش، حافظ، در سال 544ق درحالی که هفده سال
و چند ماه داشت با وی بیعت کردند. مادرش ام ولد، ست الوفاء یا
ست المنی بود. دوران او با آشفتگی توأم بود؛ زیرا او نوجوان بود
که به خوشگذرانی اشتغال داشت. پس از کشته شدن وزیر عادل سلاّر در سال
548ق، وزیرش، ابوالفضل عباس صنهاجی، بر او مسلط شد. عباس، فرزندی
به نام نصر داشت و او پسرش را تحریک
نام کتاب : رویدادهای تاریخ اسلام نویسنده : --- جلد : 3 صفحه : 171