نام کتاب : رویدادهای تاریخ اسلام نویسنده : --- جلد : 3 صفحه : 180
نویسندگان پس از او، از کتابش بسیار
بهره بردند. وی در 91 سالگی در دمشق درگذشت. 4
خسروشاه غزنوی
معزالدوله خسروشاه پسر بهرام شاه پسر
مسعود پسر ابراهیم پسر مسعود پسر محمود غزنوی. وی پادشاه غزنه
بود. حسین بن حسن علاءالدین، پادشاه غور با او جنگید و غزنه را
متصرف شد؛ ولی خسروشاه توانست آن را بازپس گیرد و چون وی
درگذشت، پسرش، خسروملک، به جای او نشست. غوریان دوباره به غزنه حمله
کردند و در سال 549ق آن را تصرف کرد و جزو قلمرو دولت خود کردند. 5
فایز بنصراللّه
ابوالقاسم، عیسی بن اسماعیل
الظافر بامراللّه بن عبدالمجید الحافظ از حاکمان دولت فاطمی در مصر.
پدرش، ظافر، در سال 549ق به دست نصربن عباس بن ابوالفتوح صنهاجی به دستور
پدرش عباس کشته شد. همچنین نصر پیش از این به دستور پدرش عادل
بن سلار را کشته بود (ر. ک: زندگینامه عادل بن سلار در درگذشتگان سال 548ق و
زندگینامه ظافر در درگذشتگان سال 549ق) چون ظافر به قتل رسید، پسرش عیسی
به پنج سالگی نرسیده بود که عباس، فرماندهان را جمع کرد و عیسی
را به دوش گرفت و به آنان گفت: این سرور شماست؛ از او فرمان و اطاعت برید.
همه یک صدا گفتند: اطاعت کنیم و فرمان بریم. خلیفه کودک
از صدای آنان آشفته شد و ترسید و بر دوش عباس ادرار کرد و او را به فایز
بنصراللّه ملقب کردند. در همان زمان کودک، کم عقل و دچار بیماری صرع
شد و عباس، خود تدبیر امور دولت را به عهده گرفت و استبداد ورزید. چون
درباریان از ماجرا آگاه شدند به طلایع بن رزیک، حاکم صعید،
نامه نوشتند و او سپاهی فراهم آورد و آهنگ قاهره کرد. عباس و پسرش به قصد
شام از قاهره فرار کردند. صلیبیان جلو آنان را گرفتند و او با آنان
جنگید تا کشته شد و پسرش به اسارت صلیبیان درآمد و او را به مصر
فرستادند که در آنجا کشته شد. فایز در یازده سالگی درگذشت و مدت
حکومتش شش سال و شش ماه بود و عاضد به جای او نشست. 6
مقتفی لامراللّه
ابوعبداللّه، محمد المقتفی
لامراللّه بن احمد المستظهر باللّه سی و یکمین خلیفه عباسی.
مادرش اهل حبشه و نامش «نزهه» یا «بغیه النفوس» یا «نسیم»
بود. پس از برکناری عمویش، راشد باللّه، در سال 530ق با او بیعت
کردند. برکناری او به دستور مسعود پسر محمد پسر ملک شاه سلطان سلجوقی
بود و سلطان تمام دارایی های دارالخلافه از طلا و اسباب خانه را
گرفت و در اسطبل خلافت جز چهار اسب و هشت استر باقی نگذاشت. سلطان در مراسله
ای به مقتفی، از نیازها و خواسته های او در این زمینه
پرسش کرد. مقتفی (خلیفه) در پاسخ نوشت: ما هشت استر داریم که
روزانه آب را از دجله برای اعضای خانواده تأمین می کند.
شما خود بنگرید چنین فردی چه نیازهایی دارد.
سلطان مسعود گفت ما مرد بزرگی را بر تخت سلطنت نشانده ایم. خداوند ما
را از گزند او در امان دارد ! مقتفی فردی باابهت، رادمرد، دادگر، نیکوسیرت،
خردمند، دلیر و بی باک بود و شخصا جنگ ها را رهبری می
کرد. او نخستین کسی است که در عراق به تنهایی و مستقل از
سلطان سلجوقی حکم راند و نخستین خلیفه ای است که توانست میان
خلافت و فرماندهی بر سپاهیان جمع کند که نمونه آن میان خلفا
کمتر دیده می شود. هیچ کاری در دولت بدون امضای او
اجرا نمی شد. به بازرسانی که اخبار و رویدادهای شهرها را
به او گزارش می کردند، اموال بسیاری می بخشید؛ در
نتیجه هیچ چیز بر او مخفی نمی ماند.
در دوران او عیاران و مفسدان شورش
کردند و او آنان را قلع و قمع کرد. مدت خلافت مقتفی 24 سال و چند ماه بود و
در 66 سالگی درگذشت. او اشعاری نیکو دارد؛ ازجمله:
«او (خانمی) گفت: دوستت دارم؛
گفتم: دروغ می گویی ! کسی را فریب ده که سره را از
ناسره باز نمی شناسد. اگر می گفتی دشمنت دارم، می گفتم آری
! آدم پیر را کسی دوست نمی دارد». 7
مذغلیس
عبداللّه بن حاج، معروف به مذغلیس.
وی اشعار موشح و زجل دارد. او جانشین ابن قزمان کبیر (متوفای
508ق) بود. مردم اندلس در زجل سرایی، ابن قزمان را مانند متنبی
میان شاعران، و مذغلیس را مانند ابی تمام می دانستند. ابن
قزمان به معنا، و مذغلیس به لفظ اهمیت می دهد. او چون ابن
قزمان، نخست به شعر فصیح رو آورد؛ ولی وقتی دید در زجل (شعر
محلی و عامی) موفق تر است، به همان بسنده کرد. ممدوحان مذغلیس
از طبقات اجتماعی بودند که از ممدوحان ابن قزمان برتر بودند؛ ازجمله ممدوحان
او، امرای موحدون بودند. 8
ملک شاه پسر محمود سلجوقی
ملک شاه پسر محمود پسر ملک شاه پسر آلب
ارسلان. وی با عمویش، سلیمان شاه پسر محمد، بر سر قدرت به نزاع
برخاست. در همدان بود که نامه ای به خلیفه فرستاد و از او خواست در
خطبه ها نام سلیمان
نام کتاب : رویدادهای تاریخ اسلام نویسنده : --- جلد : 3 صفحه : 180