responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : رویدادهای تاریخ اسلام نویسنده : ---    جلد : 3  صفحه : 203

روضه الازهار در طبقات شعرا، از آثار اوست. در توصیف دخترکی سیاه چهره سروده است:

 

«چه بسا سیه چرده ای که در حقیقت سفید است، ظاهربینان می پندارند کافور سفید از مشک سیاه برتر است. مانند مردمک چشم که مردم می پندارند سیاه است، ولی در واقع نور است (به وسیله سیاهی چشم نه سفیدی آن، اشیا دیده می شوند».

 

در مدیحه سرایی گفته است:

 

«اگر شب اندیشه های او را به عاریت می گرفت، شبروان به ستارگان نیازی نداشتند. فضایل بی شمار او نزدیک است که شخص گنگ را به ثناگویی او به زبان آرد. هیچ احسان و بخششی نکرد که امید دارنده او بگوید: آن را کامل کن. ای کسی که آهنگ مسابقه با او داری ! از در سازش با او درآی و بازگرد تا سالم بمانی. با نردبان نتوان به ستاره دست یافت تا چه رسد کسی را که نردبان هم ندارد».

 

نیز در توصیف انواع شعر گفته است:

 

«بعضی از اشعار، چون گل عمری کوتاه دارند و پژمرده می شوند و بعضی چون ستاره عمری دراز دارند. و اشعار چون چشم هستند، برخی لوچ که از آن چشم می پوشند و برخی سیه چشم و زیبا که بدان نگاه کنند».

 

در توصیف آوازخوانی که در مجلس خوانندگی کرده بود، چنین سروده است:

 

«بسا خواننده ای که عود را به دست گرفت و ما را در شادی فرو برد. به کمان زه انداخت و با دست اصلاح خود ما را سامان داد. با دمیدن در نای، روح در کالبد ما دمید. در بامدادی که بر زیبارویان، جامه های نگارین شب افکنده بودند. بوستان آنان را به حرکاتی وا می داشت (می رقصیدند) که بعضی از این حرکات یادآور حرکات نیزه های بلند بود. این چنین، این چنین و در غیر این صورت نه نه، راه جدّ از راه شوخی جداست».

 

وی مردی پرسفر و به سیاحت در خشکی و دریا می پرداخت و دراین باره می گوید:

 

«مردم زیاد هستند، ولی برای من جز همراهی با دریانوردان و شتربانان دست نمی دهد». 4

 

ابن مردنیش

 

محمدبن سعد بن محمدبن احمدبن مردنیش. وی از شورشیانی بود که در پایان دولت مرابطون سر برآورد و بی درنگ از اسپانیایی ها بر ضد موحدون کمک طلبید. در نبرد با آنان از سانچو، پادشاه ناوار یاری جست و موحدون را از شرق اندلس باز داشت. او نفوذ خود را بر اندلس گسترش داده و غرناطه را از آنان باز پس گرفت. در سال
557ق موحدون به مقابله برخاسته، آهنگ او کردند و بر شهرهایی که در تصرف او بود، چیره شدند. چون در سال 567ق به مرسیه رسیدند، وی را محاصره کردند و ابن مردنیش در اثنای محاصره درگذشت و پیش از مرگ به پسرانش وصیت کرد شهر را به موحدون واگذارند و به اطاعت آنان درآیند. آنان به نصیحت پدر عمل کردند و تسلیم موحدون شدند و به اطاعت عبدالمؤمن درآمدند. عبدالمؤمن از آنان پذیرفت و جایگاهی والا نزد عبدالمؤمن پیدا کردند. برخی از پژوهشگران، ابن مردنیش را از نسل عرب نمی دانند و نسب او را به ریشه اسپانیایی برمی گردانند و یادآور شده اند [نام] نیای بزرگ او مردنیش تحریف شده واژه «Martinez» است. منابع اسپانیایی از او به عنوان ملک لب (Lobo) یاد می کنند. پاپ، لقب مرد خوش آوازه به او داده است. ابن مردنیش همانند پادشاهان مسیحی، لباس و سلاح می پوشید. بیشتر سپاه او از مزدوران قشتاله، نباره و کتالونه بودند؛ ازاین رو مسلمانانی که با او دشمن بودند او را مرتد می خواندند. 5

 

ابن میمون قرطبی

 

محمدبن عبداللّه بن میمون عبدری قرطبی، معروف به مرکوش یا مرقس، چون از نژاد عرب نبود. وی در قرطبه متولد شد. آشنا به قرائت های گوناگون قرآن، تفسیر، فقه، لغت و در علم نحو برجسته بود. نویسنده و شاعر نیز بود. از آثار اوست: شرح مقامات الحریری و مشاحذ الافکار فی ما اخذ علی النظار، این کتاب نقدی بر متکلمان و عقل گرایان است. وی در مراکش در سنّی نزدیک به هفتاد سال درگذشت. 6

 

ابن نقار

 

ابومحمد، عبداللّه بن احمد بن حسین بن اسحاق معروف به ابن نقار. وی در طرابلس شام متولد شد و همانجا دانش آموخت و چون صلیبیان، طرابلس را اشغال کردند، به دمشق رفت و نورالدین محمود، او را به دبیری گماشت. او از خطی زیبا، کلامی شیوا و فصیح و نظمی مقبول طبع برخوردار بود. درحالی که سنش از صد متجاوز بود، درگذشت و در دمشق به خاک سپرده شد. از اشعار وی که رواج یافت و آوازگران می خواندند، ابیات ذیل است:

 

«خدا می داند من هرگز نمی پنداشتم با پیوند و وصال من با او، وی راه هجران را بپوید. چه کسی دادخواهی مرا می کند از ستمگر سرزنش گر ؟ هر زمان او را قاضی قرار دادم بر ستم خود افزود. جان خودم را به تملک او درآوردم تا دارایی خود را حفظ کند؛ ولی او مرا تباه کرد و همچنین آنچه را به تملک او درآوردم تباه کرد. من گناهی جز عشق او ندارم، چون وقتی مرا برای بیماری فرا خواند من پاسخ دادم. یاران من ! سرمایه عمرم را در آستان شما سپری کردم، چه زمان

نام کتاب : رویدادهای تاریخ اسلام نویسنده : ---    جلد : 3  صفحه : 203
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست