نام کتاب : رویدادهای تاریخ اسلام نویسنده : --- جلد : 3 صفحه : 220
است. همان طور که نور چراغ پیش از
خاموش شدن شعله ور می شود».
وی پس از نورالدین به خدمت
صلاح الدین درآمد و این در وقتی بود که صلاح الدین دمشق
را تصرف کرد. ابن نقاش در دمشق درگذشت. 3
حیص بیص
ابوالفوارس، سعدبن محمدبن سعد صیفی
تمیمی شهاب الدین. برخی او را از نسل اکثم بن صیفی
تمیمی، حکیم عرب می دانند؛ ازآن رو به «حیص و بیص»
ملقب شد که روزی مردمان را در حرکت تند و شدت و اضطراب دید. گفت: «ماللناس
فی حیص بیص»: مردمان را چه شده که در شدت و اضطراب واقع شده اند
؟
از آن پس او را به این لقب
خواندند. فقه را نزد بزرگان شهر ری آموخت؛ ولی بیشتر در ادبیات
و شعر برجسته بود و شعر نیکو می گفت. رفتارش عجیب و غریب
بود. متکبر و فخرفروش بود. با مردم، کتابی و فصیح سخن می گفت.
اشعارش را بیشتر مدیحه و فخریه و اندکی توصیف، غزل
و حکمت تشکیل می دهد. به صورت اعراب چادرنشین لباس می پوشید
و شمشیری حمایل می کرد. ابوالقاسم بن فضل بغدادی
معروف به ابن قطان (متوفای 558ق) در ابیاتی او را و جامه اعراب
بدوی پوشیدنش را به ریشخند گرفته است:
«تاکی خود را به صورت بادیه
نشینان در می آوری و چقدر کلاه بلند بر سر می نهی؛ یک
مو از قبیله بنی تمیم در بدن تو نیست (باوجود آنکه به شکل
ظاهری آنان در می آیی، اخلاق خوب آنان را نداری).
تو سوسمار بخور و میوه خشک درخت حنظل را خرد و ریز کن و بول شترمرغ را
بنوش. این چهره شخص مهمان نواز نیست؛ تو که از کسی پذیرایی
نمی کنی و به دفاع از کسی برنمی خیزی».
چون این ابیات به حیص
بیص رسید، دررد آن، این ابیات را گفت:
«تو هرچند در بزرگی انگشت نما باشی،
قدر بزرگان را ضایع مکن. شخص شریف و رادمرد هرگاه بر شریف و
رادمردی تجاوز کند، از قدرش کاسته می شود. همان طورکه شراب چون عقل ها
را می رباید، محکوم به نجاست و تحریم گشته است».
حیص و بیص در بغداد درگذشت.
4
شهده کاتب
شهده دختر ابونصر احمدبن الفرج الابری
(منسوب به اُبر جمع ابره به معنای سوزن خیاطی است). اصل او از دینور
است. در بغداد متولد شد. وی آشنا به فقه و حدیث بود. گروه بسیاری
از او حدیث شنیدند. آوازه اش به جاهای دور رفت. علی بن
محمد درینی، معروف به ثقه الدوله انباری از نزدیکان مقتفی،
خلیفه عباسی، با او ازدواج کرد.
چون در نوشتن خط برجسته بود به کاتب مشهور شد و در بغداد درگذشت و حدود صد سال زیست.
5
وقشی
احمدبن عبدالرحمن بن احمد وقشی،
منسوب به وقش در نواحی طلبیره در اندلس. وی منصب وزارت را در
حکومت ابن همشک، حاکم جیان، به عهده داشت و چون ابن همشک در سال 557ق در
نبرد «السبیکه» در نزدیکی غرناطه از موحدون شکست خورد، شهر جیان
را به وزیرش، وقشی، تسلیم کرد و او به دفاع و حمایت از
شهر پرداخت. در سال 564ق ابن همشک، وزیر وقشی را پی کاری
به مراکش فرستاد. وزیر به موحدون متمایل شد و در قصیده ای
یوسف بن عبدالمؤمن را مدح کرد. در آن قصیده اوضاع مسلمانان را در
اندلس توصیف می کند و مردم را به جهاد فرا می خواند:
«ای کاش می دانستم آیا
عمرم آن قدر طولانی می شود که با چشم ببینم اجتماع مشرکان به
پراکندگی تبدیل شده است. و ابوایوب درشنت یاقب (شهری
واقع در منتهی الیه شمال غربی اسپانیا) به نبرد پردازد و
سردسته کفار را بکشد. و برفرنگیان هجومی سخت آورد و آنان را به خاک افکند.
زنان جوانی را که در بند آنان اسیر شده اند آزاد، کند. زنانی که
پیش از این جامه های نگارین و دیبا بر تن داشتند و
اکنون جامه زبر و سیاه بر تن کرده اند. سینه های آنان اکنون
غبارآلود است و گونه های شان از تابش و حرارت آفتاب ترک برداشته است. من از
نظم خودم گردنبندی سوی ممدوح می فرستم که سخنوران آن را قصیده
می نامند».
این قصیده در روز شعرخوانی
بی همتا بود؛ چنان که قصیده ای که درباره معلوات (گورستانی
در مکه) است، بی مانند است.
وقشی به اندلس بازگشت و در مالقه
درگذشت. 6
پی نوشت ها:
[1] یکشنبه اول محرم 574ق / 18
ژوئن 1178م؛ دوشنبه 21 رجب 574ق / اول ژانویه 1179م.
[2] درختی است کوچک مانند درخت حنا
و در عین الشمس که از توابع مصر است می روید و روغنش منافع بسیار
دارد (دهخدا، لغتنامه، ذیل «بلسان»).