نام کتاب : رویدادهای تاریخ اسلام نویسنده : --- جلد : 3 صفحه : 227
تقیه ارمنازی
ام علی، تقیه دختر ابوالفرج
غیث بن علی بن عبدالسلام بن محمدبن جعفر ارمنازی صوری،
معروف به ست النعم و التقیه الصوریه. اصل او از شهر صور است و در دمشق
در خاندان دانش و ادب به دنیا آمد. وی زنی ادیب و دانشمند
بود و حجاب و پرده بر چهره نداشت. در اسکندریه اقامت داشت و در 74 سالگی
درگذشت. وی در قصیده ای خمریه، برادرزاده صلاح الدین
ایوبی ملک مظفر تقی الدین عمر، حاکم حماة را ستود و در آن
قصیده از ابزاری که در مجالس باده گساری به کار می رود،
نام برده بود. چون تقی الدین از آن قصیده آگاهی یافت
گفت: پیرزنی است که مجالس باده گساری را می شناسد. شاید
از دوران کودکی با آن آشنا بوده است. چون این سخن به شاعر رسید یک
قصیده رزمی در مدح او سرود و در آن قصیده به توصیف جنگ و
ابزارهایی که در جنگ به کار می رود، به بهترین وجه پرداخت
و قصیده را برای او فرستاد و یادآور شد آگاهی من به مجالس
باده گساری مثل آگاهی من به رزم است و غرضش این بود از آنچه به
او نسبت داده بود، خود را مبرا کند. از اشعار اوست:
«روزگار ما تابنده شد و خیمه خود
را بر فراز آسمان بالا برد. مرغزار با نور گل های بابونه اش خندان شد؛ آن
گاه که ابر از خوشحالی بر آن گریست (بارید). نرگس تازه و شاداب،
چشمان خود را دوخته بود تا آنچه گل خُزامی می گوید بفهمد. گل ها
از رخسارهای سرخ حکایت می کرد که از شدت شرم پرده به یک
سو فکنده شده بود».
در قصیده ای نیز می
گوید:
«وسوسه های اشتیاق به وطن
مرا برانگیخت و پس از آرامش، صبر و شکیبایی از من برد. در
شب های تاریک ستارگان را می پایم (بیدار می
مانم) و از ابر چشمان، سیلاب سرشک جاری می کنم. چون چشمم اندکی
بیاسود (خواب رفتم)، به سرزنش او پرداختم و گفتم: آیین و رسم
دوست با دوست این است. از شما دور شدم، اخگر سوزانی در درونم جاگرفت و
بیماری ام نشانه عشق من به محبوبان است. اگر خاطره آن روزها که گذشت
به یاد آورم، دریای اشکم فراموشی را غرق می کند». 5
موفق بن شوعه
پزشک یهودی مذهب و اهل مصر.
وی دانشمندی بزرگ و طبیبی فاضل بود که در حرفه پزشکی
و معالجه چشم و جراحی مهارت
داشت. به خدمت ملک ناصر صلاح الدین درآمد و نزد او جایگاهی
والا یافت و در قاهره درگذشت. موفق شاعری با نظم لطیف و دلپذیر
بود. در توصیف طبیعت سروده است:
«بسا مرغزاری که ارمغان باران
بهاری است، با جامه های رنگین چنان آراسته شده است که دست هیچ
بافنده ای نمی تواند آن را ببافد. رنگ زرد و شفاف و سفید درخشان
آن چون زر و سیمی است که با دست باد برافروخته می شود. گل خزامی
بوی خوشی که پنهان کرده بود می پراکند؛ این زیبایی
ها، قمری را به ترانه و غزل خوانی واداشته است». 6
پی نوشت ها:
[1] دوشنبه اول محرم 579ق / 25 آوریل
1183م؛ یکشنبه 16 رمضان 579ق / اول ژانویه 1184م.