نام کتاب : رویدادهای تاریخ اسلام نویسنده : --- جلد : 3 صفحه : 241
و در قصیده ای به مدح امیر
اربل، زین الدین ابوالمظفر یوسف پرداخته و می گوید:
«بسا خانه ای در جنگل که محنت و
گرفتاری آن به درازا کشید؛ کاروان بر آن خانه درنگ کرد و مویه
سر داد. همه نشانه های آن خانه از بین رفته است، جز سطرهایی
که دست روزگار چند صباحی باقی گذاشت، سپس آن را محو کرد. دوران خوشی
من در آنجا سپری شد؛ خدا آن روزگارم و آن خانه را آباد گرداند. زنان زیبارو
در آنجا درنگ کردند و آتش درون خود را با خاکش عجین ساختند. آثار باقیمانده
آن خانه به جای چشم هایم گریه سر دادند؛ خدا پاداش شان دهد ! به
همسایگانم بگو: من هرچند رشته های پیمان تان را محکم می
کنم، آن رشته ها سست و ازهم گسیخته می شود. من شیفته شما بودم،
شما چون درخت بلندی بودید که هیچ پرنده ای به اوج آن نمی
رسید. [در آنجا] پرندگان بیتوته نمی کنند مگر آنکه در اطراف شان
پاسدارانی هستند که از شمشیرهای شان خون می تراود. و اگر
دستی برای چیدن شاخه های آن دراز شود، قبل از چیدن
قطع می شود. ولی امروز کار بدینجا رسید که این درخت
به خود واگذاشته شده، هر کس می بیند در آن طمع می کند. زمین
سرسبز و حاصلخیز می شود؛ من آهنگ آنجا را نمی کنم مگر آن گاه که
قرقگاه آن [با بودن یاران] گرامی و پاسداری شود. خدا نیارد
آن روزی را که من در مرغزاری که بی در و دروازه است به چرا
پردازم. اگر طمع و اشتیاقی شما را برانگیزد، نومیدی
بر جان من رو آورد. عشق و تمایلات نفسانی آغازش آزمندی و اشتیاق
است و این (نومیدی) پایان آن است. فکر نکنید من سوی
شما باز خواهم گشت، تجربه، پرده کوری از جلوی چشمم زدوده است. همانا زین
الدین به من نعمتی ارزانی داشت که دیگر شوق و امید
به کسی دیگر ندارم». 8
پی نوشت ها:
[1] شنبه اول محرم 585ق / 18 فوریه
1189م؛ دوشنبه 23 ذی القعده 585ق / اول ژانویه 1190م.
[5] تاریخ المن بالامامه، ص139 (پاورقی1)؛
468 و 469؛ الاعلام، ج10، ص272.
[6] شاخت، تراث الاسلام، ج1، ص154؛
ارنولد، تراث الاسلام، ص563؛ تاریخ الفکر الاسلامی، ص23 و 348؛ فروخ،
تایخ العلوم عندالعرب، ص412؛ دایره المعارف الاسلامیه، ذیل
«بطروجی»؛ تاریخ العالم، ج5، ص759؛ شمس العرب تسطع علی الغرب،
ص201.
[7] وفیات الاعیان، ج3، ص497؛
تاریخ ابن اثیر، ج11، ص443؛ النجوم الزاهره، ج6، ص110؛ الاعلام، ج6،
ص443.
محمدبن سعید بن احمدبن عبدالبر
انصاری. وی در شهر «شریش» زاده شد و نزد استادان آنجا دانش
آموخت. به همراه پدرش به مراکش رفت؛ سپس به اندلس بازگشت و در آن سامان به سیاحت
پرداخت. مصاحب ابن عبدون، کاتب متوفای 529ق و ملازم قاضی عیاض
متوفای 544ق شد. ابن زرقون در اشبیلیه و شلب، عهده دار قضاوت
شد. وی محدث، فقیه و شاعری نکته سنج بود. کتابی در حدیث
دارد که میان الجامع الکبیر ترمذی و سنن ابی داود جمع
کرده است. در 85 سالگی درگذشت.
از اشعار او در نسیب است:
«غریبی یاد دوران های
شیرین خود و آن سرزمین ها کرد؛ در پی آن اشکش روان شد و
گریه سر داد. یاد آن دوران و دوری از محبوب کرد؛ ای خوشا
به آن دوران و دوری و محبوب. زیرا دوستی های خالص ما به
گناه آمیخته نبود؛ شعله های عشق و دوستی بود که زبانه می
کشید. روزگار با ما سازگاری داشت و خانه [محبوب] نزدیک بود و
بدگمان و سرزنشگر، سخن ها می گفت. خنیاگران می نواختند و
پرندگان پاسخ می دادند و مرغزار درخشان و رنگارنگ بود. جامه های نگارین
من دست هایی بود که یکدیگر را در آغوش می گرفتیم
و اشتیاق که ما را می چماند و دل بود که به دل راه داشت. بستر من شکم
و سینه و پستان بود و من به او چون طبیب مهربان بودم. لب ها و آب دهان
او جام و شراب من بود، وه چه جامی و چه شرابی. هرگونه لذّت گیری
از او برای من فراهم بود. اگر شخصی شجاع و دلاور بر حریمی
تاختن آرد، آن حریم غارت شده است. از خدا پوزش می طلبم اگر در کلامم
ادب رعایت نشده است؛ ولی دلم پاک است. گاهی جوان از روی
رندی گناهان کوچکی مرتکب می شود. گناهان لذت بخش اند. بر شاعران
باکی نیست، راست و دروغ آنان یکسان است». 2
ابن مطران
اسعدبن ابی الفتح الیاس بن
جرجیس مطران، موفق الدین. پزشکی
نام کتاب : رویدادهای تاریخ اسلام نویسنده : --- جلد : 3 صفحه : 241