responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : رویدادهای تاریخ اسلام نویسنده : ---    جلد : 3  صفحه : 250

و صلاح الدین به دمشق بازگشتند. چیزی نگذشت که عاضد، خلیفه فاطمی، از نورالدین محمود کمک خواست تا او را از دست شاور که به خودکامگی دست زده بود، نجات دهد. نورالدین با اردویی دیگر به فرماندهی اسدالدین شیرکوه به همراه برادرزاده اش صلاح الدین به کمک او برخاست. وقتی کاروان به مصر وارد شد، شاور فرار کرد؛ ولی دستگیر و کشته شد. عاضد وزارت را به اسدالدین داد و او وزارت را در اختیار گرفت و پس از چند ماه درگذشت. پس از او برادرزاده اش یوسف وزارت یافت و عاضد، او را ملک مظفر صلاح الدین لقب داد. وی قدرت را در دست گرفت و با احتیاط و دوراندیشی بدان پرداخت و چون عاضد بیمار شد ـ که پس از آن درگذشت ـ صلاح الدین از او رویگردان شد و به نام خلیفه عباسی، مستضئ بأمراللّه، خطبه خواند و با این کار به حکومت فاطمیان پایان بخشید و خود حکومت را در مصر به دست گرفت. در سال 569ق نورالدین محمود عمادالدین زنگی درگذشت و پسرش صالح اسماعیل به جایش نشست. اسماعیل خردسال بود و امور شام و جزیره به هم ریخت و صلاح الدین برای سامان امور فرا خوانده شد. صلاح الدین سال 570ق به دمشق رو آورد و اهالی به نیکی از او استقبال کردند و او بعدها بر بعلبک، حمص، حماة و حلب نیز دست یافت.

 

وی سپس از حلب به نفع ملک صالح اسماعیل چشم پوشید و به دو کار بزرگ پرداخت. یکی اصلاح داخلی در مصر و شام و دیگری دفع حملات صلیبیان و تهاجم به دژها و قلعه هایی که صلیبیان در شام داشتند. ابتدا به بنای قلعه مصر پرداخت و در آن مدارس و بناهای بسیاری ایجاد کرد. وی در سال 578ق به دلیل جلوگیری از تجاوزهای صلیبیان در سرزمین شام، مصر را ترک کرد و مابقی زندگی خود را در شام به سر برد و سرزمین پهناوری زیر سلطه و فرمان او بود. از جنوب تا آخرین مرزهای نوبه و از غرب تا برقه و از شمال تا ارمنستان و از شرق تا جزیره و موصل در اختیار او بود و از بزرگ ترین پیروزی های وی در فلسطین و سواحل شام، جنگ حطین در سال 583ق بود که به دنبال آن طبریه، عکا، یافا تا بعد از بیروت باز پس گرفته شد و در سال 583ق قدس فتح شد و جنگ هایی که بر در دروازه صور انجام گرفت و دفاع جانانه ای که از عکّا کرد؛ ولی به علت حضور دو پادشاه فرانسه و انگلیس در جنگ به همراه سپاهیان و ناوگان های خود در سال 587ق از دست او خارج شد. در آخر پیمان صلحی با پادشاه انگلستان ریچارد شیر دل بست که ساحل دریا از عکّا تا یافا در دست صلیبیان باشد و حجاج مسیحی بتوانند به زیارت بیت المقدس بروند و عسقلان تخریب شود و ساحل دریا از عسقلان تا جنوب در دست صلاح الدین باشد. ریچارد به کشور خود بازگشت و
صلاح الدین پس از ساخت مدارس و بیمارستان هایی در قدس به دمشق آمد و پس از مدت کمی درگذشت. صلاح الدین فردی شجاع، جسور، مجاهد و شیفته انفاق در راه خدا بود. مجالس او پر از دانشمندان و ادبا بود و دوستدار عدالت بود؛ روزهای دوشنبه و پنجشنبه بار عام می داد و قضات و فقها در مجلس او حضور می یافتند و بزرگ و کوچک و پیرمرد و پیرزن به او دسترسی داشتند و هیچ کس از او دادخواهی نمی کرد مگر اینکه به او پاسخ می داد و ستم را از او می زدود. در سال 572ق مالیاتی را که از حجاج در جدّه می گرفتند، لغو کرد و در عوض به امیر مکه داودبن عیسی بن فلیته سالانه هشت هزار اردبّ (معادل 24صاع) گندم می داد و معادل آن را می آوردند و میان مردم مکه و مدینه تقسیم می کردند. صلاح الدین با همه ابّهت و رشادتی که داشت، بسیار مهربان بود. مرد سیاست و جنگ بود و بسیار دوراندیش. در برابر سپاهیان خود و امیران سپاه فروتن بود. هر کسی به او نزدیک می شد، در او محبتی همراه با ابّهت احساس می کرد. اطلاع کافی از بخش عمده ای از حدیث، فقه، ادبیات و به ویژه انساب عرب و جنگ های آنان داشت. برای خود، مال و منالی نیندوخت و مدت حکومتش در مصر 24 سال و در سوریه نوزده سال بود. هفده پسر و یک دختر به جاگذاشت. مؤلفان کتاب های بسیاری در سیره او نگاشته اند؛ ازجمله کتاب «الروضتین» از ابوشامه درباره تاریخ حکومت او و نورالدین محمود، کتاب «النوادرالسلطانیه و المحاسن الیوسفیه» از ابن شدّاد که به نام سیره صلاح الدین است، کتاب «البرق الشامی» درباره فتوحات او و حوادث شام از عمادالدین کاتب، «النفح القسی فی الفتح القدسی» نیز از عمادالدین، «صلاح الدین و عصره» از محمد فرید ابوحدید و «حیاة صلاح الدین الایوبی» از احمد بیلی مصری. صلاح الدین در قلعه دمشق در 57 سالگی درگذشت و صدای گریه در شهر بلند شد. پس از او با پسرش افضل نورالدین علی که جانشین پدر در دمشق بود، بیعت کردند. شاعران برای او مرثیه سرودند؛ ازجمله عماد کاتب اصفهانی قصیده ای دارد که در آن می گوید:

 

«مجموعه هدایت و پادشاهی پراکنده شد و روزگار رو به تباهی نهاد و همه خوبی هایش برخاست. شما را به خدا سوگند کجاست ناصر، پادشاهی که اهداف او خالصا لوجه اللّه بود ؟».

 

نیز از آن قصیده است:

 

«فکر نکنید یک تن مرده است، مرگ او شامل همه جهانیان می شود. دردا از بی کسی اسلام ! آن زمان که هراس و وحشت [در نبود او] در دل هر مؤمنی جای گیرد. ای نگهبان دین ! آن زمان که گرگ ها در آن نفوذ کرده و مراقبان آن را تسلیم کرده بودند، چه می شد نگهبانی

نام کتاب : رویدادهای تاریخ اسلام نویسنده : ---    جلد : 3  صفحه : 250
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست