نام کتاب : رویدادهای تاریخ اسلام نویسنده : --- جلد : 3 صفحه : 40
شد و ملقب به ظافر گشت؛ درحالی که
هفده سال داشت. سلیمان بن مصال را وزیر او کردند. دو ماه وزارت کرد که
ابوالحسن علی بن سلار والی اسکندریه بر او شورید و وزارت
را از چنگ او درآورد و به عادل سیف الدین ملقب گشت. در سال 548ق عادل
به دست ناپسری خود، نصربن عباس بن ابوالفتوح صنهاجی کشته شد و عباس
پدر نصر وزیر شد. می گویند ظافر عاشق و دلباخته نصر بود؛ پس پدر
به او اشارت کرد تا ظافر را بکشد. وی ظافر را کشت و او را در چاهی
افکند. وی مفقود شد و هیچ کس از قتل او آگاهی نیافت. وزیر
دو برادر ظافر را به قتل متهم کرد؛ آن دو را کشت و وارد قصر شد؛ درحالی که عیسی
بن ظافر را که پنج ساله بود، بر دوش داشت. او را وارد مجلسی کرد که سران
مملکتی و فقها در آن حضور داشتند. همگی با او بیعت کردند و لقب
فائز به او دادند؛ در اینجا بود که فائز خردسال وقتی به مجلس پر از
جمعیت نگاه کرد و صدای همهمه مردم را شنید، ترسید و بر
دوش وزیر ادرار کرد؛ چنان که پیش از این گفتیم. عباس
صنهاجی [دوباره] وزارت را به دست گرفت و به افضل رکن الدین ملقب شد و
همه امور مملکتی به دستش افتاد؛ وی خودکامگی پیشه کرد و
جان و مال مردم را پایمال کرد و چیزی نگذشت که سپاهیان و
مردم بر او شوریدند و از طلایع بن رزیک امیر صعید
مصر کمک خواست. وی به قاهره آمد و توانست عباس صنهاجی و پسرش نصر را
دستگیر کند و به قتل رساند؛ سپس شاوربن مجیر سعدی را به جای
خود به امارت صعید منصوب کرد.
ـ طلایع بن رزیک به جای
عباس صنهاجی وزارت یافت و به ملک صالح ملقب شد. امور دولت را به دست
گرفت و شروع کرد به فروش مناصب و ولایات به امرا و اندوختن مال. رفتاری
ناشایست پیدا کرد و ساکنان قصر از دست او به تنگ آمدند و مردم از
کارهایش بیزار شدند. فائز در کفالت عمه بزرگش بود. عمه در حال تهیه
نیرو برای قتل وزیر بود که او فهمید؛ پیشدستی
کرد و عمه را به قتل رساند و کفالت فائز را بر عهده عمه کوچک گذاشت.
در سال 555ق فائز در ده سالگی
درگذشت. طلایع، نواده ای از حافظ خلیفه فاطمی، به نام
عبداللّه بن یوسف بن حافظ را که یازده ساله بود، آورد و با او به
خلافت بیعت کردند و به او لقب عاضد دادند. طلایع هم به وزارت ادامه
داد. عمه کوچک فائز که پس از کشته شدن خواهر خود کفالت وی را بر عهده داشت،
تصمیم به قتل وزیر گرفت و توانست گروهی را مخفیانه به قتل
وی وادارد و وی را کشتند. پس از او، فرزندش رزیک بن طلایع
وزارت را بر عهده گرفت.
ـ شاوربن مجیر سعدی، امیر
صعید ـ که به وزارت چشم داشت ـ بر رزیک شورید. وی با جمعی
از اعراب صعید به قاهره آمد و با رزیک جنگید؛ او را کشت و به
وزارت دست یافت. ضرغام بن عامر لخمی یکی از سرداران و یاوران
رزیک با او درافتاد و وزارت را از چنگش درآورد.
ـ شاور به نورالدین محمودبن عماد
الدین زنگی حاکم شام متوسل شد. وی در برابر شرایطی
که شاور پذیرفت، به کمک او برخاست: سپاهی به سرداری اسدالدین
شیرکوه به همراه برادرزاده اش یوسف بن ایوب، برایش تجهیز
کرد. سپاه به قاهره رفت و با ضرغام جنگید و ضرغام کشته شد و شاور به وزارت
برگشت و اسدالدین به دمشق بازگشت. چون شاور حکومت را در دست گرفت، از امیال
و چشمداشت نورالدین محمود هراسید و با صلیبیان هم پیمان
شد و آنان را به سرزمین مصر راه داد. نورالدین سپاهی به سرداری
اسدالدین شیرکوه به همراه برادرزاده اش یوسف بن ایوب به
مصر فرستاد. صلیبیان را اخراج کرد و شاور را دستگیر و به قتل
رساند.
ـ عاضد خلیفه فاطمی، مسند
وزارت را به اسدالدین شیرکوه داد. شیرکوه پس از شش ماه از دنیا
رفت و خلیفه وزارت را به برادرزاده او یوسف داد و او را به ناصر لدین
اللّه صلاح الدین ملقب کرد. چیزی نگذشت که صلاح الدین خطبه
خواندن به نام عاضد را قطع کرد و به نام خلیفه عباسی مستضی
بامراللّه خطبه خواند. عاضد از این رویداد متأثر شد و درگذشت. وی
آخرین خلیفه فاطمی بود. صلاح الدین امور مصر را در دست
گرفت و دولت ایوبیان از اینجا به وجود آمد. ابن تغری بردی
مورخ مصری در کتاب خود النجوم الزاهره آنچه در زمان فاطمیان رخ می
داده و توطئه ها و جنگ هایی که برای تصاحب وزارت اتفاق می
افتاده، تحلیل کرده، گفته است: «... و این است شأن صاحبان منصب ! وقتی
یکی توسط دیگری عزل می شود، می خواهد او را
از میان بردارد؛ گرچه در این بین همه عالم هلاک شوند و این
مصیبت از آن روزگاران تا به امروز همچنان باقی است».
ج) دولت ایوبیان
ـ صلاح الدین ایوبی
کمی پیش از درگذشت، حکومت خود را که شامل مصر به همراه سرزمین
شام، حجاز، یمن و جزیره بود، میان پسران و برادران و
برادرزادگان و عموزادگان خود تقسیم کرد. دمشق و شهرهای ساحلی را
به پسر بزرگش افضل علی داد. او بزرگ ترین پسر صلاح الدین بود.
مصر و جنوب شام را به پسرش عثمان ملقب به ملک عزیز داد. حلب و توابع آن را
به پسر دیگرش ملک ظاهر غازی داد. اردن و کرک را به برادرش ملک عادل (اول)
و بعلبک را به برادر دیگرش ملک معظم توران شاه (اول) و یمن را به دیگر
برادرش سیف الاسلام طغتکین داد؛ حماة را به برادرزاده اش ملک مظفر تقی
الدین عمربن نورالدین شاهنشاه و حمص را به عموزاده اش ناصرالدین
محمدبن اسدالدین شیرکوه داد.
نام کتاب : رویدادهای تاریخ اسلام نویسنده : --- جلد : 3 صفحه : 40