مثلا راغب در ذيل واژه- ملك- مىنويسد: در
آيه: (إِذْ جَعَلَ فِيكُمْ أَنْبِياءَ وَ جَعَلَكُمْ مُلُوكاً-
20/ مائده) خداوند «نبوّت» را مخصوص گردانيد و «ملك» را عموميّت داده زيرا معنى
ملك در اين جا نيروئى است كه براى سياست و پيشبرد آن بكار مىرود نه اينكه خداوند
همه آنها را به تمامى عهدهدار امر حكومت نموده باشد زيرا اين عمل با حكمت الهى
منافات دارد[1].
و همانطوريكه گفته شده: لا خير فى كثرة الرّؤساء: در بيشتر سرپرستان
خيرى نيست و بعضى از دانشمندان گفتهاند «ملك» اسمى است براى هر كسى كه يا در نفس
و جان خويشتن بر خود مسلّط مىشود و زمان نيروهاى نفسانى را در دست مىگيرد و خود
را از آنها دور مىكند و يا اينكه در غير اين معنى مساوى است چه عهدهدار سياست
شود يا نشود.
ترتيب واژهها، در مفردات
واژههاى كتاب همانطور كه مؤلّف در مقدّمه گفته است به ترتيب حروف
الفباء از حروف اوّل و دوّم لغت تنظيم شده است.
در واژههاى دو حرفى، مثل: حد- ربّ- فقط حرف دوّم بدون مشدّد بودن
منظور شده است، بعد از- حد- حدب و بعد- حدث است و بعد از حر، حرب و بعد از حن،
حنث، الى آخر ...
در اجوفها ريشه لغت را در نظر داشته نه آنچه را كه بيشتر گفته
مىشود و معمول است در اين واژهها حرف سوّم را بعد از حرف اوّل در نظر دارد مثل
حيف- حاق- حول. (الف- و- ى- را در وسط كلمه در نظر نمىگيرد) واژههاى حرف (ه) را
هم مثل الفباى فارسى بعد از حرف (و) قرار داده و در اين مورد توجّه به لغت
نامههاى غير فارسى ننموده، چون خودش اصفهانى و ايرانى
[1] لا انه جعلهم كلّهم متولّين الامر فذلك مناف للحكمة( مفردات
عربى- 472).