بنابراين ملّتها و همه انسانهائى كه در پناه اسلام بودند نه تنها به
استادان و مفسّرين ارزشمند و آگاه و كامل نياز داشتند بلكه محتاج الگوها بودند كه
مظهر تمام نماى مفاهيم ذكر شده بالا باشند.
ذهبى، در كتاب التّفسير و المفسّرون، مىنويسد:
ابن جرير از ابن مسعود روايت كرده كه گفت:
«كان الرّجل منّا اذا تعلّم عشر آيات، لم يجاوزهنّ حتّى يعرف
معانيهنّ و العمل بهنّ».
ابن مسعود مىگفت: هر يك از ما وقتى ده آيه قرآن را مىآموختيم تا
معانى آنها را بخوبى نمىفهميديم و به آنها عمل نمىكرديم از آنها به آيات ديگر
نمىرسيديم. (التّفسير و المفسّرون ج 1/ 52).
و رمز بزرگ نفوذ اسلام در دلها ايجاد روحيّه تقوى و پرهيزكارى است و
لذا چهار صد بار در قرآن، ايمان با اعمال صالحه- توأما ذكر شده است و امكان ندارد
علم و ايمان آنهم تنها با گفتن بتواند قومى يا جامعهاى را بايثار و تلاش در راه حقّ
بسيج كند، پس مصادر تفسير و فهم مفاهيم قرآنى در قرن اوّل هجرى عبارت بودند از:
1- وجود پيامبر 6.
2- قرآن.
3- اجتهاد و قدرت استنباط.
4- تقوى و عمل صالح.
5- و بعد از پيامبر دانستن سنّت او.
بديهى است كسيكه از آغاز وحى تا پايان حيات پيامبر لحظهاى دور از پيامبر
6 نبوده و حتّى ساعات وحى را در تمام ايّام بياد داشته، عالىترين معلّم و مفسّر
قرآن بايد باشد.
و باز- ذهبى- مىنويسد:
و قد روى عن ابن عبّاس انّه قال:
ما اخذت عن تفسير القرآن فمن علىّ بن أبي طالب.