استئذان: طلب إذن (إِنَّما يَسْتَأْذِنُكَ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ
بِاللَّهِ- 45/ توبه) و آيه (فَإِذَا اسْتَأْذَنُوكَ- 62/ نوح) (اين دو آيه در باره
كسانى است كه از پيامبر براى نرفتن به جنگ اجازه مىخواستند كه شركت نكنند).
إِذَن، حرف جواب و جزاء در سخن است به اين
معنى كه بكار بردن اين كلمه اگر در صدر جمله و آغاز كلام باشد و پس از آن فعل
مضارع بيايد آنرا منصوب مىكند، مثل- إذن أخرج-.
إذن همواره در حالت اقتضاى پاسخ دادن چه صريح باشد و چه در تقدير
بكار مىرود، عبارتى كه با (إذن) آغاز مىشود متضمّن مطالبى است كه در جواب و جزاى
عبارت مربوط بآن پاسخ است و اگر كلماتى قبل از إذن بيان شود و فعل
[1] متأسّفانه كتابى كه راغب اصفهانى ; وعدهاش را داده
با كتابى كه در مقدّمه اين كتاب آرزوى نوشتنش را داشته به عمل نپيوسته. مطلب فوق
را امام على( ع) بيان فرموده كه( لا تكن ظالما و لا تكن مظلوما) بايد دانست نيروئى
را كه خداوند در سرشت انسان قرار داده و تجلّى آنرا بشر در طول تاريخ خويش به
روشنى ديده است اين است كه ستمگرانى و بزهكاران و كافرانى پس از برخورد با
پيامبران و يا حكيمان و عارفان حالت ستمكاريشان به دفع ستم و اجراى عدالت تبديل
شده است( از حكما مانند برخورد خواجه نصير طوسى با مغولان) ظلم و ستم امرى فطرى
نيست، در حقيقت بكار بردن نيروهاى نفسانى در مسير انحرافى است، تنفر و انزجار تمام
بشر از زشتى و ستم و تمايل آنها به عدالت و نيكى از همان فطرت پاك الهى سر چشمه
مىگيرد و اصل در خلقت و آفرينش، در بشر بر ايمان و انجام عدل و نيكى است( وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ
إِلَّا لِيَعْبُدُونِ- 56/
ذاريات) اگر ظلم و ستم، خواست و اراده خدا بود در آيات زير نمىفرمود كه( وَ مَا اللَّهُ يُرِيدُ ظُلْماً
لِلْعِبادِ- 31/ غافر) و( وَ مَا اللَّهُ يُرِيدُ ظُلْماً
لِلْعالَمِينَ- 108/
آل عمران) اگر خداى تعالى به مصداق اين آيات براى بندگان و جهانيان اراده ظلم
نمىكند و ظلم را از آنان نمىخواهد، پس ظلم ظالمان سركشى از فرمان خداى خارج از
خواست پروردگار لطيف و رحيم است امّا پس از وقوع ظلم و عدل و اظهار ايمان و كفر از
سوى آزمايش دهندگان يعنى( همه انسانها) يقينا آن اعمال در پيشگاه عدل و علم خداى
تا زمانى كه با توبه و ايمان، آثار انحراف محو نشده باشد وجود دارد كه( إِنَّ الْحَسَناتِ يُذْهِبْنَ
السَّيِّئاتِ- 114/
هود) بنابر اين امورى ثابت مبنى بر مشيّت و علم و اراده خداى در جهان وجود دارد و
آن امور فطرت، و آفرينش، ناموس خلل ناپذير الهى است كه:( لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ- 30/ روم) و(
فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِيلًا- 43/ فاطر) امّا امورى هم غير ثابت و در حال تغيير پيوسته از
انسانها سر مىزند كه حقّش ثابت و باطلش با شرايطى كه گفته شده محو مىگردد.