و در همين معنى خداى تعالى فرموده: (لَقَدْ كانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ-
21/ احزاب) و از اين روى در آيه فوق اسوه و نمونه را خداى تعالى با واژه حسنة-
يعنى صفت نيكو وصف كرده است. عبارت- تَأَسَّيْتُ
به- يعنى باو تأسّى جستم و- أَسَى- يعنى
حزن و اندوه، و حقيقتش اندوهگينشدن براى چيزى است كه از دست رفته و فوت شده است، گفته
مىشود- أَسِيتُ عليه أَسًى- و أَسِيتُ
له- يعنى بر او يا براى او افسوس خوردم و محزون شدم، آيه (فَلا تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْكافِرِينَ-
26/ مائده) بر كافران افسوس مخور (كه البتّه پس از إنذار و إتمام حجّت و ارائه
آيات و دلائل است).
شاعر نيز گويد:
أسيت لأخوالى ربيعه ...
(براى دائى زادگان و خاله زادگانم، ربيعه،
محزونم).
اصل لغت- اسى- با (واو) است چنانكه گويند- رجل أسوان- يعنى حزين.
أَسْو- بهبودى زخم است كه اصلش از بين رفتن و
ازاله درد و اندوه است مانند- كربت النّخل- يعنى شاخههاى نخل را بريدم.
أَسَوْتُهُ،
آسُوهُ، أَسْواً: او را معالجه و درمان كردم و و چاره
نمودم.
الآسِي- پزشك جرّاح است، و جمعش إِسَاء و
أُسَاة- مجروح را نيز مَأْسِىّ و أَسِىّ هر دو گويند و نيز بطور مجاز گفتهاند- أَسَيْتُ بين القوم- يعنى ميانشان را
اصلاح كردم و- آسيته- هم به همين معنى است.
شاعر گويد:
آسَى أخاه بنفسه ...
- و ديگرى گويد:
فآسى و آذاه فكان كمن جنى
- معنى عبارت اوّل اين است كه برادرش را با
خويشتن برابر گرفت و عبارت دوّم يعنى- پس با او برابر كرد و بعد آزارش رساند، گوئى
كه جنّ زده و ديوانه بوده.
اسم فاعل اين واژه (آسِي) است يواسى هم بكار بردهاند شاعر گويد:
يكفون اثقال ثاى المُسْتَأْسِي
يعنى براى اصلاح و بهبودى سختيهاى جراحتشان كافىاند.
كلمه مستاسى كه در مصراع بالا آمده است باب استفعال آن واژه است.
و امّا- إساءة از اين واژه نيست بلكه از- ساء- نقل شده است.