يعنى: سخن حقّ اينستكه صحابه (رض) در قدرت
بر فهم قرآن و بيان معانى مقصود آن متفاوت بودهاند، زيرا در قدرت علم به زبانشان
متفاوت بودهاند، كسى از ايشان بود كه اطّلاع وسيعى در زبان داشت و به غرائب لغات
موشكاف و متوجّه بود و بعضى ديگر مادون او بودند، و اين تفاوت در قدرت عقلانى و
احاطه به قرآن بود، زيرا در معانى مفردات قرآن مساوى نبودند.
ابن خلدون به نقل از بخارى در تاريخش در باب تفسير (ج 8 ص- 128) نقل
مىكند كه:
عدىّ بن حاتم معنى آيه: (وَ كُلُوا وَ
اشْرَبُوا حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكُمُ الْخَيْطُ الْأَبْيَضُ مِنَ الْخَيْطِ
الْأَسْوَدِ- 187/ بقره) را نفهميده بود، دو ريسمان سياه و سپيد را در فضا قرار
داده بود و غذا مىخورد تا وقتى كه رنگ آنها را تشخيص مىداد، بعضى شبها هم اين
كار برايش ممكن نمىشد همينكه صبح شد به پيامبر 6 خبر داد و پيامبر 6 فرمود:
تو كار بيهودهاى را دنبال كردهاى، منظور تشخيص سپيدى صبح از سياهى شب است.
همين حديث را راغب در كتاب حاضر ذيل واژه- خيط- دقيقا ذكر كرده است.
بنابراين طبيعى بود كه هر چه بر دامنه اسلام و تعداد مسلمين افزوده
مىشد خلفاء جور پيشه هم با طرفدارانشان كه بنام قاضى، عالم، مفتى، شاعر، والى و
امير كه با خود خلفاء همسنخ بودند نمىتوانستند پاسخگوى مشكلات اعتقادى، قرآنى و
دينى مردم باشند، چنانكه در تاريخ مىخوانيم پيشوايان متّقى ساير فرق مسلمين نيز
زير بار مأموريّت خلفاء نمىرفتند مثل نعمان بن ثابت ابو حنيفه و مالك كه از طرف
مروان و خليفه عبّاسى در دو نوبت به قضاوت كوفه تكليف شدند و به نوشته ابن خلكان و
مؤلّف كتاب (فى تاريخ المذاهب الفقهيّه) زير بار آن كار نرفتند و در اثر زهدشان آن
را ردّ نمودند و هر يك به يكصد و ده ضربه شلّاق محكوم شدند[1].[2]
[1] براى ثبت در تاريخ بايستى قاطعانه و با استدلال نوشته شود كه
پيشوايان تمام فرق مسلمين جز اندكى براى ايجاد حكومتى اسلامى تلاش مىكردهاند و
هرگز هر خليفه يا حكومتى غير دينى را پيروى. نكردهاند.
مورّخين نوشتهاند: كان رضى اللّه عنه لا يرى لبنى اميّه اىّ
حقّ فى امرة المسلمين: ابو حنيفه براى بنى اميّه كه حكومتى اسلامى نبود حقّى قائل
نبوده لذا بازرسان بنى اميّه مترصّد و مراقب او بودند ابن هبيره والى عراق او را
حبس و تازيانه مىزند و او به مكّه مىرود در آغاز كار بنى عبّاس، آنها را تأييد
مىكند ولى بعدا در اثر ظلم و ستم آنان به مخالفت بر مىخيزد- و لم يعرف ان تزل
الاذى بآل على و لهم محبّة و ولائه:
همينكه بنى عبّاس با فرزندان على به خصومت برخاستند و آنها را
اذيّت كردند عليه بنى عبّاس به مخالفت برخاست فرزندان على نيز او را دوست
مىداشتند.
عندئذ يحسبه المنصور و يعذّبه فيأمر بضربه كلّ يوم عشرة اسواط
حتّى اشرف على التّلف و قدمات بعد ذلك بقليل:
همينكه داورى و قضاى منصور دوانيقى را نپذيرفت او را حبس، و
سپس هر روز ده ضربه شلّاق زدند تا مشرف به مرگ شد و بعد از دو سه روزى وفات يافت-
150 هجرى.