و- إنسىّ القوس- به كمانى گفته مىشود كه مقابل كماندارش قرار گرفته
است، و بالاخره بهر چيزى كه بسوى انسان مىآيد و از جانب ديگر دور مىشود إنسى
گويند، جمع إِنْس، أُنَاس و أَنَاسِيّ است، خداى تعالى فرمايد: (وَ أَناسِيَّ كَثِيراً 49/ فرقان) (تمام آيه چنين
است- (وَ هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ الرِّياحَ[1]
بُشْراً بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِ وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً طَهُوراً،
لِنُحْيِيَ بِهِ بَلْدَةً مَيْتاً وَ نُسْقِيَهُ مِمَّا خَلَقْنا أَنْعاماً وَ
أَناسِيَّ كَثِيراً- 48 و 49/ فرقان)، يعنى او خدايى است كه
بادهاى بشارت دهنده را كه حامل رحمتند مىفرستد و در نتيجه از آسمان آبى پاك فرو
فرستيم براى اينكه زمينهاى خشك و شهرهاى كم آب و مرده را زنده كنيم و چهار پايان و
انسانها را كه آفريدهايم سيراب سازيم).
به نفس هم- ابن إنسك- گفتهاند (چون نفس هر كسى مورد محبّت اوست) پس
در حقيقت فرزند اوست كه به او دل مىبندد[2].
[1] عارف مشهور، خواجه عبد اللّه انصارى، تعبيرى عارفانه در اين
آيات دارد كه ذكرش بىمناسبت نيست.
مىگويد: اشاره اين آيه به باد و رياحى است كه از وزيدنگاه
عنايت وزد بر دلهاى مؤمنان تا هر چه خاشاك مخالفت بود و انواع كدورت از آن دلها
پاك بروند و شايسته قبول كرامات و ارادات حقّ گرداند. بنده چون نسيم روح نواز از
آن رياح به سينه وى رسد عنايات بيشتر جويد، ربّ العزّه به مهربانى، و لطف خويش
چهار در بر روى گشايد در احسان، در نعمت، در طاعت و در محبّت، امّا بنده به حكم( إِنَّ الْإِنْسانَ لِرَبِّهِ
لَكَنُودٌ- 6/ عاديات) آن
در احسان بر خود ببندد و حقّ تعالى رسول كرامت فرستد با كليد عفو، درب نعمت بر
بنده گشايد( وَ هُوَ
الَّذِي يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ وَ يَعْفُوا عَنِ السَّيِّئاتِ 25/ شورى) بنده بكفران پيش آيد كه( إِنَّ الْإِنْسانَ لَكَفُورٌ مُبِينٌ- 15/ زخرف) و آن در نيز بر خود ببندد
يعنى در شكر، حقّ جلّ جلاله رسول فضل فرستد و گويد( قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ- 58/ يونس).
[2] واژه انسان اسم جنس است كه بر مذكّر و مؤنّث و واحد و جمع
واقع مىشود و به علّت ظاهر بودنش كه لباس طبيعى خلقت بر تن دارد انسان ناميده شده
و خلافش پرى( جنّ) است كه ناپيداست، إنسى- هم خلافت وحشى است و اناس همان ناس و
مردم است انسان از چهار صفت تركيب شده است:
1- صفت حيوانى 2- صفت درندگى 3- صفت شيطانى 4- صفت ربّانى،
آثار حيوانى، شهوت و حرص،- آثار درّنده خويى، غضب و حسد و دشمنى و كينه- آثار
شيطانى، مكر و حيله، و خدعه، و آثار صفات ربّانى در انسان، عزّت و كبر و ستايش،
اين چهار صفت در سرشت انسان آميخته است و فقط با نور و. نيروى ايمان مىتواند به
آن صفات جهت بدهد بطوريكه از زيانهايش دور و آن صفات را در مسير صحيح هدايت كند.
نور ايمان نيز از عقل و شرع سر چشمه مىگيرد، دوران كودكى مكر و خدعه و سپس صفات
ربّانى كه آثار عقل و ايمان است بخوبى ظاهر مىشود، مراحل پنجگانه نفس آنطوريكه از
آيات قرآنى مستفاد مىشود عبارتند از 1- بشريّت با نفس امّاره-( إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ
بِالسُّوءِ- 53/ يوسف). 2-
انسانيّت با نفس ملهمه( وَ
نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها
7/ الشّمس) كه خداوند در اين مرحله از نفس ملهمه به
چنين نفس و عوامل تربيتى و ايجاد كننده آن سوگند مىخورد. 3- بنى آدم بودن با نفس
لوّامه-( لا أُقْسِمُ
بِيَوْمِ الْقِيامَةِ وَ لا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ- 1 و 2/ قيامه). 4- اولى الالباب با نفس
مطمئنّه كه در آيه( يا
أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ- 27/ فجر) خداوند باين نفس اشاره به پاداش و لطفش مىكند. 5- عباد
الرّحمن با نفس راضية و مرضيّة(
ارْجِعِي إِلى رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً فَادْخُلِي فِي عِبادِي وَ ادْخُلِي
جَنَّتِي 29/ فجر) اينها
بود دوران رشد حيات نفسانى از صفر تا بىنهايت كه همان پيشگاه با عظمت و لطف
بىكران خداى است. جلال الدّين مولوى صاحب مثنوى كه هدف افكارش و كتابش معرّفى
انسان كامل در جلوه على 7 است اين مراحل فوق را با زيبائى تفصيل داده
است.