مختصرش آخ و آه است) و هر سخنى كه دلالت بر
حزن و أندوه كند آنرا التَّأَوُّه-
گويند يعنى آه كشيدن، و آن شخص را- أوّاه- گويند و اين بيان و حالت كسى است كه
خشيت و جذبه حقّ تعالى را در وجود و زبان خود جارى مىكند، خداى فرمايد: (أَوَّاهٌ مُنِيبٌ- 75/ هود) يعنى مؤمنى است
خداجوى و خدا خوان كه اصلش و ريشه لغتش در همان معنى است كه قبلا گفته شد. (أَوَّاهٌ مُنِيبٌ، قسمتى از اين آيه است كه- (إِنَّ إِبْراهِيمَ لَحَلِيمٌ أَوَّاهٌ مُنِيبٌ- 75/
هود)، كه به زبان حال وجودى حضرت ابراهيم است).
ابو العبّاس مبرّد ; گويد-
إِيهاً- از همين ريشه است و زمانى بكار مىرود كه بخواهى كسى را ساكت نمايى
و او را از سخن گفتن باز دارى و- ويها- براى وقتى است كه كسى را بكار خوبى وادارى
و تشويق كنى و- واها- زمانى گفته مىشود كه از كار و سخن كسى بشگفت آمدهاى.
أيي
: أَيّ اين واژه براى خبر خواستن و اطّلاع
يافتن از جنس و نوع و تعيين چيزى براى بحث و تحقيق وضع شده است و بيشتر در خبر و
جزاء آن بكار مىرود مانند آيه (أَيًّا ما تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى-
110/ اسراء) (أَيَّمَا الْأَجَلَيْنِ قَضَيْتُ فَلا عُدْوانَ
عَلَيَ- 28/ قصص) (يعنى هر كدام از آن دو زمان را بگذارنم ديگر براى گرفتن
مزد و پاداش بر من گناهى نخواهد بود، اين آيه مربوط به شرايط خدمت كردن حضرت موسى
براى شعيب نبى (ع) است) و الآيَةُ- يعنى علامت ظاهر و آشكار، و حقيقت معنى آيه براى چيز. ظاهرى است كه
ملازم چيز ديگرى است كه ظاهر نيست و آيه و علامت و اثرش آن را روشن و معيّن
مىكند، پس وقتى درك كننده يا مدركى، ظاهر يكى از آنها را (ظاهر شيء و لوازم آن
شيء) را دانست و درك كرد. ذات و چيز ديگرى را كه درك نكرده بود به وسيله آن آيه و
اثر درك مىكند زيرا حكم هر دو مساوى است و اين موضوع در محسوسات و معقولات بخوبى
روشن است، پس كسيكه علّت ملازمه نشانى و علامت را براى راهيابى در جايى يا چيزى
شناخت و دانست كه آن نشانه يعنى علامت و علم براى چيزى است و سپس نشانى را يافت،
مىفهمد كه بوسيله آن علامت و راهنما راه پيدا مىشود، و