قرآنى مطابقت نمىكرده و مجعول بوده زيرا
دشمنان رنگارنگ اسلام از راههاى مختلف كه يكى از آنها جعل احاديث است وارد شده بودند
و امام با اشاره به سه آيهاى كه از آيات محكم و كاملا روشن قرآن است استدلال
نموده است.
دوّم- عبد اللّه بن سنان از پدرش روايت كرده كه گفت در خدمت امام
باقر بودم كه مردى از خوارج وارد شد و گفت اى ابا جعفر چه چيز را مىپرستى؟ گفت
خداى تعالى را، باز پرسيد او را ديدهاى؟
گفت: چشمها او را با ديدن نمىبيند، ولى دلها با حقايق ايمان او را
درك مىكنند با قياس و سنجش شناخته نمىشود و با حواسّ درك نگردد بلكه با آيات و
نشانهها توصيف مىشود و شناخته مىگردد با جور و ستم حكم نمىكند و شايسته پرستش
جز او نيست، آن مرد بيروت رفت و گفت: و اللّه يعلم
حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَهُ.
سوّم- ابى عمير از هشام حكم نقل مىكند كه ابو شاكر ديصانى[1] گفت در قرآن آيهاى هست كه موافق سخن
ماست. گفتم كدام آيه است، گفت (هُوَ الَّذِي فِي
السَّماءِ إِلهٌ وَ فِي الْأَرْضِ إِلهٌ- 84/ زخرف).
يعنى: او كسى است كه در آسمان اله و معبودى و در زمين هم معبودى است.
هشام مىگويد: من نتوانستم جواب او را بدهم اين موضوع را بامام صادق
گفتم، فرمود: همينكه بعراق برگشتى باو بگو نام تو در كوفه چيست مىگويد:
فلان، باز بگو نامت در بصره چيست؟
[1] ديصانيّه يكى از فرقههاى ثنويت است كه پنداشتهاند نور و
ظلمت قديم و ازلى هستند، اينان بر خلاف مجوسيان كه ظلمت و تاريكى را حادث مىدانند
و سبب حدوث آنرا ذكر مىكنند هستند و مىگويند نور با قصد و اختيار فاعل خير ولى
تاريكى طبعا و بناچار فاعل شرّ و بدى است، هر چه كه در عالم از پاكى و نيكى وجود
دارد از نور است و هر چه از زيان و شرّ و پليدى است از تاريكى است. نور زنده،
عالم، توانا، حسّاس و درك كننده است و حركت، و حيات از اوست ولى تاريكى مرده،
نادان، ناتوان و جماد و مردگان است كه نه فعل و نه تميزى دارد. و ابو شاكر با همين
عقايد همينكه آيه فوق را با پندار خود موافق مىداند از سوى امام آنچنان پاسخ
مستدّل و محكمى مىشنود كه مىپذيرد( الفهرست چاپ قاهره/ ابن نديم 488- الملل و
النّحل/ شهرستانى 1/ 270).