: بَجْس (خارج شدن چيزى در حال انفجار و
ناگهانى) چنانكه مىگويند: بَجَسَ الماءُ و انْبَجَسَ-
يعنى آب از زمين با فشار خارج شد، ولى- انْبِجَاس بيشتر در باره خارج شدن چيزى از جاى تنگ و سخت، و- إنفجار- براى
شكافته شدن و خارج شدن از جاى تنگ و وسيع، هر دو بكار مىرود.
و در همين معنى خداى عزّ و جلّ فرمايد: (فَانْبَجَسَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ عَيْناً-
160/ اعراف) و در آيه ديگر (فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ
اثْنَتا عَشْرَةَ عَيْناً- 60/ بقره) كه در اين دو
آيه إنبجاس و انفجار هر دو براى خارج شدن از جاى تنگ بكار رفته است، يعنى خارج شدن
12 چشمه آب از مكانى سخت و تنگ و باز در آيه (وَ
فَجَّرْنا خِلالَهُما نَهَراً- 33/ كهف) و (وَ فَجَّرْنَا الْأَرْضَ عُيُوناً-
12/ قمر) كه در اين دو مورد- فَجَّرْنا^- آمده است نه- بجسنا (در معانى فوق كه گفته شد إنبجاس براى خروج
چيزى از مكانى سخت امّا انفجار خروج از هر دو مكان وسيع و تنگ است كه با آيات قرآن
روشن شده است).
بحث
: بَحْث كشف كردن و طلب كردن يا خواستن است،
چنانكه گويند- بَحَثْتُ عن الأمر و بحثت كذا- خداى
تعالى فرمايد: (فَبَعَثَ اللَّهُ غُراباً يَبْحَثُ فِي الْأَرْضِ- 31/ مائده) (در باره پسران
آدم است، كه پس از كشته شدن يكى از آنها بدست ديگرى، كلاغى بنابر قانون غريزى و
خدايى زمين را با چنگالش زير و رو كرد كه چيزى بيابد و آنجا را گود كرد، ديدن اين
عمل انگيزه حفر كردن و دفن كردن برادرش شد).
در عبارت- بَحَثَتِ
النّاقة الأرض برجلها فى السّير- در موقعى بكار مىرود كه پاهاى شتر در راه رفتن
بر زمين فرو مىرود و اثر مىگذارد و اين تشبيهى از كندن زمين است.
بحر
: معنى اصلى بَحْر، هر مكان وسيعى است كه آب زيادى را در خود جمع كرده است و اين معنى
وضعى و ريشهاى بحر است سپس با ديدن وسعت و فرخناى دريا تشبيها گفته مىشود بَحَرْتُ كذا مثل دريا وسعش دادم و
همچنين بَحَرْتُ البعير- يعنى گوش آن شتر را
وسيعا شكافتم.
بحيرة- نيز از همين معنى گرفته شده، در آيه (ما جَعَلَ اللَّهُ مِنْ بَحِيرَةٍ-
103/ مائده)