البَخْس و البَاخِس چيز كم و اندك و آنكه از حقّ مردم و كار
مردم كم مىگزارد.
و آيه (وَ شَرَوْهُ بِثَمَنٍ بَخْسٍ- 20/ يوسف) گفتهاند- بخس- در اينجا يعنى- باخس- و- ناقص- و بمعنى
كم و اندك است- و آنكه ارزش و قيمت چيزى را كم كند (در اين آيه به ارزش حضرت يوسف
در عمل آنها و به ستمى كه در حقّ او روا داشتهاند اشاره شده است).
مَبْخُوس يا منقوص- هر دو يكى است
يعنى- كم شده.
باب تفاعل بخس هم- تباخسوا يعنى تناقصوا و تغابنوا- كه انجام فعل دو
جانبه است يعنى بعضى ديگر را مغبون كردند و از حقّشان كم گزاردند.
بخع
: البَخْع يعنى خود را با غم و اندوه
تلف كردن، خداى فرمايد: (فَلَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ-
6/ كهف) كه نوعى ترغيب و تشويق بر تأسّف نخوردن و ترك حزن و اندوه است مانند آيه (فَلا تَذْهَبْ نَفْسُكَ عَلَيْهِمْ حَسَراتٍ- 8
فاطر) خويشتن را بر اندوهشان تلف مكن.
شاعر گويد:
ألا أيّهذا الباخع الوجد نفسه
(اى كسى كه با خود خورى و حزن و اندوه وجود خود
را هلاك و تلف مىكنى).
بَخَعَ فلان بالطّاعة و بما عليه من الحقّ- او
حقّ را پذيرفت و با أذعان و اقرار حقّ را گردن نهاد، با اينكه كراهت زيادى نسبت به
حقّ داشت امّا آنرا پذيرفت، و اين معنى از فعل- بخع- كه در جمله بكار رفته است،
روشن است، مثل عبارت- بَخْعُ
نَفْسِهِ فى شدّته- يعنى محزون و غمگين ساختن خويشتن و خود خورى در شدّت غصّه و
أندوه.