[1] البَرَص، لكّههاى سپيد روى پوست بدن (پيسى) كه معروف
است، ماه را هم بخاطر لكّههائى كه بر سطح آن ديده مىشود،
أَبْرَص گويند.
سامّ أبرص- نوعى سوسمار خالخالى (مخطّط) و خاكسترى رنگ زهردار است.
بَرِيص- چيزى است كه مىدرخشد و برق مىزند كه
آنرا- بصيص- هم مىگويند.
بصّ يبصّ: برق زد و درخشيد.
برق
: البَرْق، درخشش توليد شده از برخورد
ابرهاست، خداى فرمايد (فِيهِ ظُلُماتٌ وَ رَعْدٌ وَ بَرْقٌ- 19/ بقره)- برق، أبرق، برّق- در باره
هر چيزى كه بدرخشد و بتابد گفته مىشود مانند: سيف
بارق- شمشيرى برّاق و
درخشنده.
بَرِقَ و
بَرَقَ- يكى است و در باره چشم به گاه بيم و اضطراب كه مردمك ديده حركت
مىكند و مىنگرد بكار مىرود، خداى فرمايد: (فَإِذا
بَرِقَ الْبَصَرُ- 7/ قيامه) كه برق هم خوانده شده.
از واژه- برق- گاهى معنى اختلاف رنگ متصوّر مىشود چنانكه مىگويند البَرْقَة الأرض- زمينى كه سنگهاى
رنگارنگ دارد.
الأَبْرَق- كوهى كه سياه و سپيد بنظر
مىآيد. و چشم را هم بهمين علّت يعنى سپيدى و سياهيش- برقاء- گويند.
ناقة بَرُوق- شترى كه دمش را بخاطر آبستن بودن بلند
مىكند و نشان مىدهد و آبستن نباشد.
البَرْوَقَة- درختى كه در هواى أبرى،
سبزتر مىنمايد و در مثل مىگويند.
أشكر من بروقة- شادابتر از درخت سبز[2]، برق طعامه بزيته- وقتى است كه در
طعام كمى روغن مىريزند و مشخص مىشود.
البَارِقَة و
الأُبَيْرِق براى درخشش شمشير بكار مىرود.
[1] مؤلّف كتاب، در ذيل واژه برص، شاهدى از قرآن مجيد براى واژه
نياورده است، ولى دو بار در قرآن آمده است( وَ أُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ وَ أُحْيِ الْمَوْتى
بِإِذْنِ اللَّهِ- 49/ آل
عمران) و( تُبْرِئُ
الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ بِإِذْنِي- 110/ مائده) مربوط باعجاز حضرت عيسى( ع) است كه كور مادر زاد و
بيماران مبتلا به پيسى را شفاء داد تا حجّتى و دليلى بر نبوّتش باشد.
[2] آن ضرب المثل بدرختى گفته مىشود كه بدون باران سبز است و با
بودن ابر در فضا رشد مىكند و سبز مىشود- مجمع الامثال ميدانى 1/ 388.