امّا پيوسته در باره چشم- بصيرت- بكار
بردهاند، در ديدن چشم سر گفتهاند- أبصرت. در مورد ديدن دل و انديشه گفتهاند- أَبْصَرْتُهُ و بَصُرْتُ
به- و كمتر در باره احساس ديدن كه با ديدن دل و فكر همراه نباشد- بصرت بكار
بردهاند.
خداى تعالى در باره- أبصار- فرمايد: (لِمَ
تَعْبُدُ ما لا يَسْمَعُ وَ لا يُبْصِرُ- 42/ مريم) و (رَبَّنا أَبْصَرْنا وَ
سَمِعْنا- 12/ سجده) و (وَ لَوْ كانُوا لا
يُبْصِرُونَ- 43/ يونس) و (وَ
أَبْصِرْ فَسَوْفَ يُبْصِرُونَ- 179/ صافات) و (بَصُرْتُ بِما لَمْ يَبْصُرُوا
بِهِ- (أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى بَصِيرَةٍ أَنَا وَ مَنِ
اتَّبَعَنِي- 108/ يوسف) يعنى من و پيروانم با معرفت و تحقيق به خداوند دعوت
مىكنيم.
و آيه (بَلِ الْإِنْسانُ عَلى نَفْسِهِ بَصِيرَةٌ- 14/ قيامه) يعنى انسان
كاملا خود آگاهى به نفس خويش دارد و نفس او نيز به سود او گواهى مىدهد، امّا
اعضايش كه مرتكب كارها شدهاند به زيان او گواهى مىدهند.
بَصِيرَةٌ يعنى تبصره- به معنى شناسا
بودن نفس است كه در قيامت به سود و زيان انسان است، چنانكه خداى فرمايد: (تَشْهَدُ عَلَيْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَ أَيْدِيهِمْ- 24/ نور).
به نابينا يعنى (ضرير) هم بطور معكوس- بصير- گفتهاند امّا تعبير
شايسته و سزاوار اينستكه اين نام گزارى بخاطر روشنايى ديده دل او است كه چنين
گفتهاند اينكه به عكس گفته باشند و لذا آنها را- مبصر و باصر- نگفتهاند كه به
چشم ظاهر دلالت نكند.
خداى عزّ و جل گويد: (لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ
وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصارَ- 130/ انعام) كه بسيارى از
مسلمين آنرا به چشم سر حمل و تعبير كردهاند و نيز گفتهاند
لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ- اشاره به اوهام و أفهام
است همانطور كه امير المؤمنين رضى اللّه عنه گفته است كه
«التّوحيد أن لا تتوهّمه ...».
و باز فرمود
«كلّ ما أدركته فهو غيره».
(و به گفته سعدى در ترجمه كلام مولى:
قياس تو بر وى نگردد محيط
) باصرة- هم همان چشم بيننده است، گفته مىشود- رأيته لمحا باصرا يعنى با