بَطَل: به شجاع و دلاورى هم كه به پيشباز مرگ مىرود-
بطل- گويند يعنى خون خود را برايگان مىدهد، چنانكه شاعر گويد:
فقلت لها لا تنكحيه فإنّه
لأوّل بطل أن يلاقى مجمعا
(به او گفتم ازدواج و همسرى او را نپذير زيرا
او نخستين پهلوانى است كه در آوردگاه به ديدار پهلوانان مىرود و كشته مىشود).
كه واژه بطل در شعر- جمع بطل و در معنى اسم مفعول است يا باين معنى
كه او اوّلين كسى است كه خون همرزمش را بشدّت بر زمين مىريزد، ولى تعبير اوّل
يعنى اسم مفعول بودن به صواب نزديكتر است.
بَطَلَ الرّجل
بُطُولَةً- پهلوان شد.
بطال: منصوب به بطالت و تنبلى است.
ذهب دمه بُطْلًا-
يعنى خونش هدر رفت.
إبطال: فاسد كردن يا نابود كردن چيزى است به
حقّ يا باطل.
خداى تعالى فرمايد: (لِيُحِقَّ الْحَقَّ وَ يُبْطِلَ الْباطِلَ- 8/ انفال)- (تا حقّ ثابت و باطل پوچ و بيهوده شود) و گاهى واژه-
باطل- را در سخن كسى كه سخن وى حقيقت ندارد بكار مىبرند، مانند آيه (وَ لَئِنْ جِئْتَهُمْ بِآيَةٍ لَيَقُولَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا
إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا مُبْطِلُونَ-
58/ روم). (و اگر آيهاى بر ايشان بياورى چون به آن آيه هدايت نشدهاند و صحّت
آنرا در نيافته يا حقيقت رسالت و دين را نشناختهاند لذا به باطل داورى مىكنند و
بيهوده مىگويند، كه شما جز باطل نمىگوئيد). و آيه (وَ
خَسِرَ هُنالِكَ الْمُبْطِلُونَ- 78/ غافر) يعنى كسانيكه
حقّ را باطل مىكنند زيانكارند.
(اين آيه مكمّل معنى و تفسير آيه قبل است).
بطن
: اصل بَطْن،
عضوى از بدن (شكم) و جمع آن- بُطُون است خداى تعالى فرمايد: (وَ إِذْ أَنْتُمْ
أَجِنَّةٌ فِي بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ- 32/ نجم).
(زمانى كه در رحم مادرانتان پوشيده و ناپيدا بوديد).