براستى كه فطرت و سرشت آدمى حكم مىكند به
هر چيزى كه انسان نظر مىكند وجود خداى متعال را در مىيابد (وَ هُوَ الَّذِي فِي السَّماءِ إِلهٌ وَ فِي الْأَرْضِ إِلهٌ-
84/ زخرف) و از اين روى بعضى از حكماء گفتهاند، مثل جوينده و خواهنده معرفت خداى،
مانند جهانگردى است كه در آفاق مىگردد و سير مىكند و چيزى را كه در خود او و با
خود اوست مىطلبد[1].
ولى واژه- باطن- در آيه (وَ الظَّاهِرُ وَ
الْباطِنُ- 3/ حديد) اشارهاى است بمعرفت و شناخت حقيقى اللّه و همانست كه ابو
بكر رضى اللّه عنه اشاره كرده و گفته است:
«يا من غاية معرفته القصور عن معرفته».
(اى كسى كه نهايت معرفتش قصور و كوتاهى از معرفتش است) و گفتهاند
ظاهر- و باطن- در آيه فوق يعنى خداوند با آياتش ظاهر است و با ذاتش باطن- در آيه
فوق يعنى خداوند با آياتش ظاهر است و با ذاتش باطن است.
و نيز گفتهاند: خداى ظاهر است براى اينكه او بر أشياء و پديدهها
محيط است و ادراك كننده آنها است و از جهت اينكه چيزى به او احاطه ندارد باطن- است
همانطور كه فرمود: (لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ
يُدْرِكُ الْأَبْصارَ- 130/ انعام).
از امير المؤمنين رضى اللّه عنه سخنى كه بر تفسير اين دو لفظ دلالت
مىكند روايت شده است، آنجا كه مىگويد:
«تجلّى لعباده من غير أن رأوه و أراهم نفسه من غير أن تجلّى لهم».
معرفت و شناسائى فهم اين سخن امير المؤمنين (ع) نياز به فهم دقيق و
عقل
[1] مفهوم عبارت راغب اصفهانى ; در باره جهانگردى كه
مىگردد و خويشتن خود را مىطلبد و حال اينكه خودش با اوست مانند گفته اين شاعر
است كه در باره معرفت خداى مىگويد: