بَلَى، پاسخى است براى ردّ كردن سخن منفى،
مانند آيه (وَ قالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ-
80/ بقره) (بَلى مَنْ كَسَبَ سَيِّئَةً-
81/ بقره) (يعنى آرى، كسيكه گناه مىكند، و گناهش بر او چيره شود دوزخى است.
يا اينكه بَلَى در
جواب سؤال و پرسشى است كه در معنى نزديك به سخن منفى است مثل آيه (أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ؟ قالُوا بَلى-
172/ اعراف) يعنى (بلى پروردگار مائى) نبودن را ردّ مىكند ولى واژه- نعم- در پاسخ
استفهام مثبت و مجرّد است مانند (فَهَلْ وَجَدْتُمْ ما
وَعَدَ رَبُّكُمْ حَقًّا؟ قالُوا نَعَمْ- 28/ نحل) (آيا وعده
خدايتان را حقّ يافتيد، گفتند آرى) كه در اين مورد گفتن- بلى- صحيح نيست.
امّا اگر گفته شود ما عندى شيء- و تو بگويى- بلى- در آن صورت سخن او
را رد كردهاى يعنى چيزى نزد تو هست، امّا اگر بگوئى- نعم- سخن او را اقرار و
تأكيد كردهاى، يعنى كه نيست.
خداى تعالى گويد: (فَأَلْقَوُا السَّلَمَ ما
كُنَّا نَعْمَلُ مِنْ سُوءٍ، بَلى إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِما كُنْتُمْ
تَعْمَلُونَ- 28/ نحل) و (قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا
لا تَأْتِينَا السَّاعَةُ قُلْ بَلى وَ رَبِّي لَتَأْتِيَنَّكُمْ- 3/ سباء) و (وَ قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها
أَ لَمْ يَأْتِكُمْ رُسُلٌ مِنْكُمْ يَتْلُونَ عَلَيْكُمْ آياتِ رَبِّكُمْ وَ
يُنْذِرُونَكُمْ لِقاءَ يَوْمِكُمْ هذا قالُوا بَلى-
71/ زمر) و (قالُوا أَ وَ لَمْ تَكُ تَأْتِيكُمْ رُسُلُكُمْ بِالْبَيِّناتِ
قالُوا بَلى- 50/ غافر).
بنن
: البَنَان يعنى انگشتان، ناميدن
انگشتان به بنان از اينجهت است كه بوسيله آنها امكان خوب بودن و ثابت بودن حالات
زندگى انسان فراهم مىشود، و بر آنها زندگى استوار مىگردد و هر گاه ساكن شدن و
ماندن در جايى پايدارى و ثبوت چيزى در آن منظور باشد مىگويند- أَبَنَ بالمكان
يَبِنُ و از اينجهت خداى تعالى- بنان- را در آيه (بَلى
قادِرِينَ عَلى أَنْ نُسَوِّيَ بَنانَهُ- 4/ قيامه) بآن حقيقت مخصوص كرده است[1]
و آيه (وَ اضْرِبُوا مِنْهُمْ كُلَّ بَنانٍ-
12/ انفال) زدن كفّار را به زدن
[1] هويّت و شخصيّت طبيعى انسانها با خطوط سر انگشتان آنهاست و
بر آنها استوار و ثابت مىشود، قبل از علم انگشت نگارى و سر انگشت شناسى، چنين
مطلبى باور نكردنى مىنمود امّا پس از 1400 سال با پيشرفت دانش، بشريّت فهميد
هويّت ظاهرى انسانى فقط به خطوط سر انگشتان او بستگى. دارد حتّى اگر مليونها انسان
را مورد آزمايش قرار دهند، از اينجا مىفهميم كه اشاره قرآن از تمام اعضاء وجوديش
به سر انگشتان او چه حكمتى و چه معجزه الهى است، بخصوص كه در سوره قيامت و آيه
مورد نظر، پاسخ انسانهايى است كه به قيامت و زنده شدن و تشكيل مجدّد ساختمان وجود
خود ايمان ندارند، لذا خداى فرمايد( أَ
يَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَلَّنْ نَجْمَعَ عِظامَهُ بَلى قادِرِينَ عَلى أَنْ
نُسَوِّيَ بَنانَهُ- 4/
قيامه) آيا انسان حساب مىكند و مىپندارد كه استخوانهاى او را دوباره جمع
نمىكنيم و فراهم نمىآوريم، چرا حتّى سر انگشتان او را كه در هر كس مخصوص باوست
دوباره بحالت اوّل بر مىگردانيم.