45/ حجّ) (مربوط به هلاكت قوم نيرومند عاد
است، پس از هلاكتشان كه در اثر ستمگرى و تفاخر و گردنكشى بود چاهشان ويران و
قصرشان با همه گچ برى و زينت خالى ماند).
اصل- بير- با همزه است، گويند-
بَأَرْتُ بِئْراً و بَأَرْتُ بُؤْرَة- يعنى چاه و قناتى حفر
كردم، از اين واژه- مِئْبَر- مشتقّ شده كه به معنى حفرهاى است كه سر آن را
مىپوشاندند تا كسانى كه از آنجا عبور مىكنند در چاه بيفتند و آن چاه را-
المغواة- گفتهاند كه تعبيرى است از فسادى كه ديگران را در بليّه و سختى مىاندازد
و جمع- مئبر- مآبِر- است.
بأس
: البُؤْس و
البَأْس و البَأْسَاء- شدّت سختى و زشتى و
ناروائى است جز اينكه واژه- بؤس- بيشتر در فقر و جنگ بكار مىرود.
البَأْس و
البَأْسَاء- در كشتن دشمن و مجروح كردن بكار مىرود، مثل آيه (وَ اللَّهُ أَشَدُّ بَأْساً وَ أَشَدُّ تَنْكِيلًا- 84/ نساء) و (فَأَخَذْناهُمْ
بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ- 42/ انعام) و (وَ الصَّابِرِينَ فِي الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ حِينَ
الْبَأْسِ- 177/ بقره) و (بَأْسُهُمْ بَيْنَهُمْ
شَدِيدٌ- 14/ حشر) فعل اين واژه- بَؤُسَ، يَبْؤُسُ است.
عذاب بَئِيس-
وزن فعيل از- بأس- است، يا از- بؤس- باب افتعال آن هم مثل
فَلا تَبْتَئِسْ^-
يعنى غمگين و محزون نباش در خبر است، كه در باره پيامبر 6 آمده است كه
«كان يكره البؤس و التّباؤس و التّبوّس».
يعنى براى فقرا (مستضعفين) زارى و سستى را زشت و ناروا مىدانست.
(نمىخواست آنها اظهار خوارى و ناتوانى و فقر كنند) يا اينكه خود را
ذليل كنند و همه آن رنجها را بر خود قرار دهند.
بِئْسَ- كلمهاى است كه در باره تمام
ناپسندىها و زشتى بكار رفته است، همانطور كه- نعم- در همه كارهاى پسنديده استعمال
مىشود و كلماتى كه در جملات بعد از- بئس يا نعم- قرار مىگيرند چه معرفه با (الف-
لام) باشند و يا