در هر دو صورت بئس و نعم- آنها را مرفوع مىكنند، مانند- بئس الرّجل
زيد- يا- بئس غلام الرّجل زيد- و نكره را نصب مىدهند، مانند- بئس رجلا و بئس ما
كانوا يفعلون.
خداى تعالى گويد: (وَ بِئْسَ الْقَرارُ- 29/ ابراهيم) و (فَبِئْسَ مَثْوَى
الْمُتَكَبِّرِينَ- 72/ زمر) و (بِئْسَ
لِلظَّالِمِينَ بَدَلًا- 5/ كهف) و (لَبِئْسَ
ما كانُوا يَصْنَعُونَ- 63/ مائده).
اصل واژه- بئيس- بئس- است كه آن هم از- بؤس- مشتّق شده.
بيض
: البَيَاض يعنى سپيدى كه در ميان
رنگها ضدّ سياهى است. فعلش:
ابْيَضَ، ابْيِضَاضاً و بَيَاضاً، و اسمش- مُبْيَضّ،
أَبْيَض- است.
خداى عزّ و جلّ گويد: (يَوْمَ تَبْيَضُ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ
وُجُوهٌ وَ أَمَّا الَّذِينَ ابْيَضَّتْ وُجُوهُهُمْ- 107 و 106/ آل عمران).
الأبيض- رگى است كه بخاطر سپيد بودنش اينچنين
ناميده شده، چون رنگ سپيد را بهترين و با فضيلتترين رنگها مىدانند، چنانكه
گفتهاند رنگ سپيد بهتر، سياه هول انگيزتر، سرخ زيباتر و رنگ زرد خوشنمودتر است.
از اين جهت فضل و كرم را برنگ سپيد و يا- بياض- تعبير كردهاند حتّى
به كسى كه عارى از عيب و گناه است و آلوده نشده است، أبيض الوجه، يعنى سپيد روى
گويند (رو سفيد، كنايه از بىگناهى است).
خداى تعالى گويد: (يَوْمَ تَبْيَضُّ وُجُوهٌ- 106/ آل عمران) يعنى چهرهها پاك و از گناه عادى است.
ابيضاض الوجوه- عبارت از شادى و مسرّت است.
اسوداد الوجوه- غم و اندوه چهرهها است.
و بر اين اساس آيه (وَ إِذا بُشِّرَ
أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثى ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا-
58/ نحل) است.
مثال سپيدى چهرهها آيات (وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ
ناضِرَةٌ- 22/ قيامه) و (وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ
مُسْفِرَةٌ، ضاحِكَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ- 38/ عبس) است.
عبارت- أمّك بيضاء من قضاعة- (قضاعة- پدر قبيلهاى از اعراب يمن است