سپس- بوّأك- بخاطر جناس لفظى و كثرت استعمال
با واژه حيّاك به- بيّاك- تغيير كرده است، همانطور كه مىگويند:
أتيته الغدايا و العشايا- (پگاه و شامگاه بر او وارد شدم، كه غدايا و
عشايا جناس لفظى است).
ب
: حرف (ب)
يا به فعل ظاهر كه با او همراه است تعلّق مىگيرد يا به مضمر.
تعلّق حرف (ب) به فعل هم بر دو گونه است:
اوّل- براى متعدّى نمودن فعل لازم است مثل داخل شدن (الف تعديه) در
باب- أفعل- مثل- ذهبت به و أذهبته- خداى گويد: (وَ
إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِراماً- 72/ فرقان).
دوّم- اضافه شدن حرف (ب) بر سر اسامى ابزار و آلات مانند قطعه
بالسكين:
با كارد بريدش. امّا پيوستن حرف (ب) به مضمر اين است كه در موضع حال
واقع مىشود مانند- خرج- بسلاحه يعنى در حالى كه سلاحش همراهش بود خارج شد.
و چه بسا كه گويند حرف (ب) در اين مورد زايد است مانند آيه (وَ ما أَنْتَ بِمُؤْمِنٍ لَنا-
17/ يوسف) كه ميان اين عبارت و عبارت- ما أنت مؤمنا لنا، فرقى است و آن فرق اينست
كه گاهى از كلامى و سخنى در حالت نصب و در معنى حال، واحدى يا شخصى را مجرّد از
سايرين تصوّر مىكنيم.
مثلا بگوئيم- زيد خارج- امّا تصوّرى ديگر كه از عبارت- ما أَنْتَ بِمُؤْمِنٍ لَنا- با افزودن حرف (ب)
بر سر واژه مؤمن حاصل مىشود، دو چيز و دو ذات است، چنانكه مىگويى:
لقيت بزيد رجلا فاضلا- هر چند كه منظور از دو كلمه- رجلا فاضلا- فقط
زيد است، امّا در تصوّر ما مفهوم آن دو كلمه از زيد خارج مىشود و انسان ديگر نيز
كه اصل است متصوّر مىشود مثل اين است كه بگويد با چشمم براى تو شخص ديگرى و
شخصيّت ديگرى هم ديدم و او مردى فاضل بود، و بر اين منوال عبارت،