(روزى كه زمين هموار شود و از آنچه در آن است تهى گردد و آنها را
بيرون اندازد).
تخذ
: تَخِذَ بمعنى أخذ- است يعنى گرفت، شاعر گويد:
و قد تَخِذَتْ رجلى
الى جنب غرزها
فحوص القطاة المطوق
(پايم ركاب اسب آراستهام را كه تنگ و زينش
محكم بود به سختى در ميان گرفت).
اتَّخَذَ- وزن افتعل- است و آيات (أَ فَتَتَّخِذُونَهُ وَ ذُرِّيَّتَهُ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِي- 50/ كهف) و (قُلْ أَتَّخَذْتُمْ عِنْدَ
اللَّهِ عَهْداً- 80 بقره) و (وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ
إِبْراهِيمَ مُصَلًّى- 125/ بقره) و (لا
تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَ عَدُوَّكُمْ أَوْلِياءَ-
1/ ممتحنه) و (لَوْ شِئْتَ لَاتَّخَذْتَ عَلَيْهِ[1]
أَجْراً- 77/ كهف) (كه در همه آيات فوق اتّخاذ يعنى خواستن و گرفتن است).
تراث
: بازمانده و ميراث، آيه (وَ تَأْكُلُونَ التُّراثَ- 19/ فجر) كه اصلش وراث است
كه در رديف كلمات واوى است.
(مؤلّف محترم واژههايى كه ريشه اصلى آنها را نام مىبرد، مثل همين واژه
مجدّدا تحت واژههاى اصلى در جاى خود آنها را آورده است مثلا همين لغت را در حرف
(و) و- ورث- به تفصيل شرح داده است).
تفث
: تَفِثَ (چركين و ژوليده موى شد)، آيه (ثُمَّ لْيَقْضُوا تَفَثَهُمْ- 29/ حج) تا پليدى و ژوليدگى را از خويش پاك كنند و از بين ببرند (اشاره
به مناسك، و اعمالى است كه حاجيان پس از بيرون آمدن از احرام انجام مىدهند، مانند
چيدن ناخنها، رمى جمره، قربانى كردن، شتران و كوتاه كردن موى سر و سبيل).
[1] تخذ، يتّخذ، تخذا- فعلى جداگانه ولى در معنى- اخذ، يأخذ
اخذا- است يعنى خواستن و گرفتن و كسب، و در فارسى به- پسنديدن، و برگزيدن و
پذيرفتن معنى شده است كه آيه فوق( لَوْ شِئْتَ لَتَّخَذْتَ عَلَيْهِ أَجْراً- 77/
كهف) نيز خوانده شده كه قرائت ابن عبّاس، مجاهد و ابو عمرو بن علاء است كه در مجمع
البيان و ساير تفاسير بآن اشاره شده است.