قضى الشّيء يقضى- كه در آيه فوق بكار رفته
بمعنى آن را بريد و از بين برد.
التَّفَثُ- چرك ناخن و ساير آلودگيهاى
جسمى است كه لازم است از بدن پاك و دور شود عرب اصيل و قح گفت- ما أَتْفَثَكَ و أدرنك (چقدر ناتميز و
چركينى).
ترب
: تُرَاب خاك، خداى تعالى گويد: (خَلَقَكُمْ مِنْ تُرابٍ- 20/ روم) و (يا لَيْتَنِي كُنْتُ تُراباً-
40/ نباء).
تَرِبَ- يعنى آنچنان نيازمند و فقير شد كه گويى
بخاك متّصل شده و بر خاك نشسته است و آيه (أَوْ مِسْكِيناً ذا مَتْرَبَةٍ- 16/ بلد) يعنى از فقر و
تنگدستى بر خاك نشسته است.
أَتْرَبَ- طورى بىنياز شد كه گويى
به اندازه خاك زمين مال حاصل كرده است.
التّراب- خود زمين است.
تَيْرَب- مفرد-
تَيَارِب و تَوْرَب و
تَوْرَاب، منظور همان تراب و خاك است.
ريح تُرَبَة: بادى خاك افشان و خاك بيز.
سخن پيامبر 6 كه گفته است
«عليك بذات الدّين تَرِبَتْ يداك».
هشدارى است بر اينكه عمل به دين و واقعيّت آنرا از دست ندهى كه
نتيجتا مقصود دين را در نيابى و حاصل نكنى و در اثر ناآگاهيت محتاج و نيازمند شوى.
بارح تَرِبٌ:
استخوانها و دندههاى سينه كه مفردش- ترب- است خداى گفت (يَخْرُجُ
مِنْ بَيْنِ الصُّلْبِ وَ التَّرائِبِ- 6/ طارق)[1].
امّا آيات (أَبْكاراً عُرُباً أَتْراباً- 37/ واقعه) و (وَ كَواعِبَ أَتْراباً- 33/ نباء) و (وَ عِنْدَهُمْ
[1] در معنى علمى اين آيه كه مربوط به انعقاد نطفه و خروج انسان
از رحم مادر و بازگشت او به قيامت است، تاكنون در كتب تفاسير اشاره صحيحى نشده است
آيه چنين است( فَلْيَنْظُرِ
الْإِنْسانُ مِمَّ خُلِقَ، خُلِقَ مِنْ ماءٍ دافِقٍ، يَخْرُجُ مِنْ بَيْنِ
الصُّلْبِ وَ التَّرائِبِ- 6/
طاق)( انسان بايد بنگرد كه از چه آفريده شده از آبى جهنده، از ميان پشت و دندهها
خارج مىشود) اشكال اينست كه اگر ضمير( يَخْرُجُ) به( ماءٍ دافِقٍ) يعنى آب برگردد، آب نطفه از ميان صلب و ترائب خارج نمىشود و
غالبا ضمير را به همان(
ماءٍ) برگردانده و
سخن را به درازا كشاندند و حال آنكه يكى از هزاران اعجاز لفظى و ادبى قرآن برگشت
همين. ضمائر بمرجع اصلى آنهاست اگر منظور خروج( ماء) بود بايستى باصله موصول( الّذى)
بيايد امّا سخن از انسان است يعنى آغاز انسان و جايگيرى او در رحم مادر و سپس خروج
انسان نه خروج( ماء دافق) از رحم مادر كه در ميان استخوانهاى پشت و استخوانهاى
سينه است.
آيه مورد بحث يكى از آيات رستاخيز سوره طارق است و ضمير فاعلى
در( يَخْرُجُ) انسان است چنانكه در همين سوره در
آيه( إِنَّهُ عَلى
رَجْعِهِ لَقادِرٌ نيز
ضميرش انسان است يعنى شروع پيدايش انسان و خروج و رجوعش بهم پيوسته است و همگى با
ناموس و قانون ابدى آفريدگار انجام شدنى است.
اگر تفكر و انديشهاى كه در قرآن، فرمان آن بمردم داده شده
است، با پاكدلى و ايمان و تقوا و با زبان دانى و توجّه به آيات و قرينههاى لفظى و
معنوى و الهام از فرمايشاتى كه از ائمّه اطهار( ع) رسيده همراه باشد يقينا قرآن( يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ- 9/ اسراء) استوارترين راهها را نشان
مىدهد و لزومى ندارد كه تفسير برأى براى معانى نابجا و بيمورد واژهها مانند گفتن
آب، بجاى خون باشد، واژهها بايد در معانى وضعى يا مجازى خود باشد و بس.