: الثَّقْفُ، تيز هوشى و زيركى در ادراك
و فهم اشياء، فعلى كه از اين واژه استعاره شده است
مُثَاقَفَة- است.
رمح مُثَقَّف- نيزه راست و محكم.
الثَّقَّاف- استاد كار در ساختن
نيزههاى خوب و وسيله ساخت آنها است.
ثَقِفْتُ كذا- در وقتى گفته مىشود
كه با ديدن دقيق و درست، چيزى را درك كنى و بعدا براى ادراك فكرى و انديشه نيز- ثَقَافَة[1] بكار بردهاند هر چند كه معنى اخير يعنى دقّت نظر در آن نيست.
خداى تعالى گويد: (وَ اقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ- 191/ بقره) و (فَإِمَّا تَثْقَفَنَّهُمْ فِي الْحَرْبِ- 57/ انفال) (كه در هر دو
آيه در معنى دست يافتن به كفّار است).
و سخن خداى عزّ و جلّ كه: (مَلْعُونِينَ
أَيْنَما ثُقِفُوا أُخِذُوا وَ قُتِّلُوا
تَقْتِيلًا- 61/ احزاب) (آنان رانده شدگان از ايمان و رحمتند كه هر كجا يافت
شوند گرفتار و كشته شوند).
ثقل
: الثِّقَل و الخفّه- كه دو واژه
متقابلند يعنى سنگينى و سبكى.
ثَقِيل- هر چيزى كه بهنگام وزن كردن يا اندازه
گيرى، وزن و اندازهاش بر كفه مقابلش مىچربد و برترى مىيابد كه البتّه اين معنى
در اصل براى اجسام و اجرام است و سپس در معانى و مفاهيم نيز بكار رفته است مثل:
أَثْقَلَهُ الغرم و الوزر- وام و خسارت
و بار گناه او را سنگين كرد، خداى تعالى گويد:
[1] در فرهنگ امروز ادبيّات عرب، واژه ثقافه بمعنى عامّ فرهنگ
بكار مىرود و واژه وزارة الثّقافه يعنى وزارت فرهنگ و معارف، در سخن على( ع) در
نهج البلاغه« و اما و الله ليسلّطن عليكم غلام ثقيف، الذّيال الميال»( خطبه- 116 ص
174- نهج- صبحى الصّالح) بعضى از شارحين نهج البلاغه منظور از اشاره به- غلام
ثقيف- را حجّاج بن يوسف دانستهاند چونكه صفت تكبّر، حرص و جنون شديد( ساديسم)
خونخوارى در او بوده، بطوريكه نقل كردهاند گفته است: از اين كار لذّت مىبرم.
مسجد ثقيف- يكى از مساجد نفرين شده كوفه است.