: جُبّ چاه و حفره، خداى تعالى گويد: (وَ أَلْقُوهُ فِي غَيابَتِ الْجُبِ-
10/ يوسف).
(او را به ته ژرفناك و ناپيداى چاه بيندازيد) يعنى چاهى كه سنگچينى و
جاى پا براى بالا آمدن ندارد، چنين نامگزارى براى چاه يعنى واژه جب- يا از اينجهت
است كه چاهها در زمينهاى سخت كه آنجا را- جُبُوب- مىگويند، حفر مىشوند يا اينكه از فعل،
جَبَ، يَجُبُ، جَبّاً و جِبَاباً- يعنى بريدن و قطع كردن و
يا از ريشه كندن مانند:
ناقة جَبَّاء- بر وزن أقطع و قطعاء- يعنى شتر دست
بريده.
و مَجْبُوب- در اصل به معنى اخته شدن و
آلت مردى بريده شده، از همان ريشه است.
جُبَّة- يعنى لباس روى از همين واژه است و نيز-
جبه- به معنى جوشن و زره و تيردان است كه تشبيهى است از همان جبه بمعنى لباس.
جِبَاب- چربى يا كف شير شتر است كه روى شير جمع
مىشود.
[1] عبارت بعير اجبّ، كه در متن آمده است و راغب آنرا به شتر
كوهان بريده تعبير كرده است باين جهت است كه رحل و كوهان پوش يا پارچه عرقگيرى
محكم بر پشت شتر مىبندند و از رشد كوهان تا وقتى كه شتر چندين ساله مىشود
جلوگيرى مىشود و كوهان بزرگ نمىشود گويى كه كوهانش بريده شده.