2- و يا كسيكه ناخشنود است ولى با وجود
ناروا دانستن عقيده و روش خويش باز خود را بزحمت مىاندازد گويى كه چاره و راه
ديگرى نيافته است و در باره آنان خداى تعالى فرموده: (فَتَقَطَّعُوا
أَمْرَهُمْ بَيْنَهُمْ زُبُراً كُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ[1]- 53/
مؤمنون) (خويشتن گروه گروه كرده و كار دين خود را نيز به تفرقه كشاندهاند هر
گروهى بآنچه پيش ايشان است و معتقدند شادند).
و (نَحْنُ قَسَمْنا بَيْنَهُمْ مَعِيشَتَهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا- 32/ زخرف).
و بر اين منوال و حدّ، خداوند با واژه قاهر توصيف شده است و قهر و
چيرگى و غلبه او جز بر مقتضاى حكمت نيست از امير المؤمنين (ع) روايت شده است كه
گفته است:
(يا بارى المسموكات و جبّار القلوب على فطرتها[2]
شقيّها و سعيدها).
(اى آفريننده و نظام بخش آسمانها و سرشت آفرين دلها و موجودات چه نيك
بخت و چه نگون بخت، پس خداوند دلها را از جهت معرفت، و شناسايى بر فطرتشان به
اصلاح در آورده و آفريده است). اين بود پارهاى از معانى و مفاهيمى كه در كلى و
عموم موضوع مورد بحث كه ذكر شده داخل است. جَبَرُوت بر وزن فعلوت- از تكبّر و قدرت و گردنكشى است.
[1] رافعى در ذيل واژه جبر مىنويسد: و هو القول بانّ اللّه يجبر
عباده على فعل المعاصى و هو فاسد: چنين عقيدهاى كه بگوئيم خداوند و بندگانش را بر
انجام گناهان مجبور كرده است عقيدهاى فاسد است پس قضاء خداوند بر بندگانش همان
است كه وقوع و انجامش را اراده كرده است و( مَا اللَّهُ يُرِيدُ ظُلْماً لِلْعِبادِ- 31/ غافر) خداوند ظلم بر بندگان نخواسته است.
ابن منظور از قول ابو الهيثم مىنويسد: الجبريه الذّين يقولون
اجبر اللّه العباد على الذّنوب اى اكرههم و معاذ اللّه ان يكره احدا على معصيته.
يعنى از سخن جبريون كه مىگويند خداوند بندگان را به گناهان
وامىدارد بايستى بخدا پناه برد كه او احدى را به نافرمانى و عصيان مجبور كند،
فرّاء مىگويد: و هو تبارك و تعالى جابر كلّ كسير و فقير و هو جابر دينه الذّى
ارتضاه، خداى تعالى ترميم كننده و جيران كننده هر شكسته و نيازمندى است و او كامل
كننده دينى است كه مورد رضاى اوست چنانكه عجاج گفته است: قد جبر الدّين الاله
فجبر.