اسْتَجْبَرْتُ حاله-
متعهّد هستم كه به اصلاحش بپردازم.
أصابته مصيبة لا يَجْتَبِرُهَا- مصيبتى به او رسيد كه از بزرگى آن راهى براى خلاصى و اصلاحش نداشت.
اجْتِبَار- از اصلاح و- جبر العظم-
يعنى اصلاح و شكسته بندى استخوان، مشتّق شده است.
جَبِيرَة- پارچهاى است كه استخوان شكسته را با
آن مىبندند.
جِبَارَة- يعنى تخته شكسته بندى روى استخوان كه
جمعش، جَبَائِر است و نيز جبارة- را-
دملوج- يعنى بازوبند ناميدهاند به خاطر شباهتى كه به تخته شكستهبندى دارد و بر
بازو مىبندند.
جِبَار- سنگ سفيد و براق.
جبل
: جَبَل يعنى كوه، جمعش-
أَجْبَال و جِبَال، خداى عزّ و جلّ گويد: (أَ لَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ مِهاداً وَ الْجِبالَ أَوْتاداً- 7/ نباء) و (وَ الْجِبالَ أَرْساها- 32/ نازعات) و (يُنَزِّلُ مِنَ السَّماءِ
مِنْ جِبالٍ فِيها مِنْ بَرَدٍ- 43/ نور) و (وَ مِنَ الْجِبالِ جُدَدٌ بِيضٌ وَ حُمْرٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُها- 27/ فاطر) و (يَسْئَلُونَكَ عَنِ
الْجِبالِ فَقُلْ يَنْسِفُها رَبِّي نَسْفاً-
105/ طه) و (وَ الْجِبالَ أَرْساها- 32/ نازعات) و (وَ تَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبالِ بُيُوتاً فارِهِينَ- 149/ شعراء).
(و در كوهستان از سنگها، استادانه، خانهايى ساخته مىتراشيد) كه در
آيات فوق از معنى جبال تعبيراتى و استعارههايى بر حسب مورد آنها مشتّق شده است.
فلان جبل- يعنى استوار است و دور نمىشود و اين معنى به تصوّر معنى
ثبات و استوارى كوه است.
جَبَلَهُ اللّه على كذا- اشاره باين
است كه خداوند او را بر سرشتى آفريده است كه جدا كردن سرشتش از او ناممكن است زيرا
در طبيعت او جايگزين شده و در حقيقت در او عجين است.
فلان ذو جِبِلَّة-
يعنى ستبر و زمخت اندام است.
ثوب، جيّد الجبلّة- كه معنى بزرگى جامه و لباس از آن تصوّر مىشود
همانطورى كه به گروه بزرگ و جماعت زياد نيز-
جِبِلّ- گويند، خداى تعالى