رجل جُثَمَة و
جَثَّامَة- كنايه از خواب و كسالت است.
جثو
: جَثَا به زانويش نشست.
جَثَا على ركبتيه
جُثُوّاً و جُثِيّاً- كه اسم فاعلش جَاثٍ- است مثل- عتا يعتو، عتوا و عتيّا- جمع
جاث- جُثِىّ است مثل باك و بكىّ خدا عزّ و جلّ گويد:
(وَ نَذَرُ الظَّالِمِينَ فِيها
جِثِيًّا- 72/ مريم) (كافران را به روى در افتاده بر زانوشان واگذاريم).
اگر- جِثِيًّا- در آيه فوق جمع- جثىّ-
باشد صحيح است مثل بكّى و نيز اگر مصدرى باشد كه ستمگران با حالت خفت در آن توصيف
شده باشند نيز، صحيح است، و آيه (وَ تَرى كُلَّ أُمَّةٍ جاثِيَةً- 28/ جاثيه) كه جاثيه در
حكم جمع است يعنى هر امّتى (بزانو در آمده) و آنگونه هستند مثل:
جماعة قائمة و قاعدة- يعنى گروهى ايستاده يا نشسته.
جحد
: الجُحُود نفى كردن هر چيزى كه در دل
و خاطر انسان ثابت و درست است و انسان آنرا پذيرفته است و همينطور- جَحْد- يعنى اثباتكردن هر چيزى كه دل و خاطر
آن را نفى مىكند و انسان آن را پذيرفته فعل آن
جَحَدَ جحودا و جحدا، است خداى عزّ و جلّ گويد:
(وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَيْقَنَتْها
أَنْفُسُهُمْ- 14/ نمل) (انكار آيات الهى كردند در حالى كه جانهاشان به آن يقين
داشت، فعل استيقان در آيه از ايمان بليغتر و رساتر است) و در آيه (بِآياتِنا يَجْحَدُونَ- 51/ اعراف) فعل مضارع يجحد- ويژه همين فعل و در همان معنى است گفته
مىشود- رجل جَحْدٌ- يعنى مردى خسيس و كم خير است و خود را
فقير جلوه مىدهد و اظهار فقر و بىچيزى مىكند.
أرض جَحْدَة- زمين كم گياه.
جَحْداً له و نكدا- سختى و مسكنت بر او باد.
أَجْحَدَ: به مشقّت و فقر افتاد.
جحم
: الجَحْمَة شدّت فروزش و لهيب آتش و- جَحِيم- يعنى دوزخ از همين