مىگويند. لا
ترضى شانيه الّا بجرزه- يعنى دشمنش راضى نمىشود مگر با قلع و قمع
او.
جارز- بيمارى كه زياد و بشدّت سرفه مىكند يعنى سرفه خشك به تصوّر
اينكه اخلاطش كنده شده.
جراز- بريدن با شمشير.
سيف جراز- شمشير قاطع و برّنده.
جرع
: جرع الماء يجرع و جرع تجرّعه- آب را جرعه جرعه و كم كم نوشيد خداى
عزّ و جلّ گويد: (يَتَجَرَّعُهُ وَ لا يَكادُ يُسِيغُهُ[1]-
17/ ابراهيم).
يعنى: جرعه جرعه مىخواهد بنوشد ولى گلوگير مىشود و نمىتواند به
راحتى آن را فرو برد.
جرعه آبى كه باندازه يك قورت و يك نفس نوشيده شود.
نوق مجاريع- شترانى كه در پستانشان بقدر چند جرعه شير بيشتر نمانده
است.
جرع و جرعاء- ريگستانى كه گياهى نمىروياند گويى كه بذر و دانههاى
غلات را خورده و از بين برده.
جرف
: يعنى سست و نابود كرد، خداى عزّ و جلّ گويد: (عَلى شَفا جُرُفٍ هارٍ- 109/ توبه) يعنى بر
پرتگاهى سست و ريزان و لرزان قرار دارند.
به زمين و مكانى- جرف- گفته مىشود كه سيلاب آنجا را از پايه خورده و
برده است.
جرف الدّهر ما له- روزگار هلاكش كرد و از ريشه بركندش كه تشبيهى است
به از بين بردن زمين بوسيله سيلاب. (ما: موصوله است).
[1] اين آبى كه نمىتواند بنوشد و در آيه به آن اشاره شده كه قبل
از اين آيه مىفرمايد:( وَ
يُسْقى مِنْ ماءٍ صَدِيدٍ- 116/
ابراهيم) جبّاران و ستمگران را در قيامت كه از عذاب آتش مىسوزند آبى چركين و
زردابه كه محصول اعمال ستمگرانه دنيائى ايشان است مىخورانند- و( خابَ كُلُّ جَبَّارٍ عَنِيدٍ- 15/ ابراهيم) كه اينان از آلوده بودن و
مخلوط با چرك بودن آن نمىتوانند آن را فرو برند.