رجل جراف- مرد بسيار نكاح و همسر گير و مرد
أكول و پرخور كه همه خوراكيهاى سفره را مىخورد.
جرم
: اصل جرم، كندن و چيدن ميوه از درخت است.
رجل جارم و قوم جرام- مرد دروگر و مردم درونده و ميوه چين يا كسب
كنندگان.
ثمر جريم و جرامة- خرماى بد و پست.
مجروم- بزرگ هيكل و ستبر اندام، گويى كه ساختمانى است جداگانه و دور
افتاده.
أجرم- وقت چيدنش رسيد و ميوهاش چيده شد مثل:
أثمر و أتمر و ألبن- يعنى ميوهدار، و خرما دار، و شير دار شد.
واژه- جرم- بطور استعاره براى ارتكاب زشتى و انجام و كسب گناه بكار
مىرود و نيز در بيشتر سخنانشان بآدم زيرك و باهوشى كه كارش پسنديده و نيكو است
اطلاق شده است كه مصدرش- جرم- است، شاعر در وصف عقابى گويد:
كه بخاطر شكار پرندگان ديگر و بدست آوردن آنها براى تغذيه بچّههايش-
جرم- ناميده شده يعنى گناهكار، به تصوّر و بخاطر اينكه در عمل شكار و كشتار
پرندگان براى جوجگانش مرتكب گناهانى مىشود چنانكه گفتهاند هيچ صاحب فرزندى و لو
اينكه حيوانى وحشى باشد نيست مگر اينكه بخاطر فرزندان و بچّههاشان به گناه آلوده
مىشوند.
در معنى- إجرام- خداى عزّ و جلّ گويد: (إِنَّ
الَّذِينَ أَجْرَمُوا كانُوا مِنَ الَّذِينَ
[1] اين مصراع از شعرى است منسوب به ابو فراس هذلى كه چنين است.