خداى تعالى فرمايد: وَ
زادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ-
247/ بقره) و (وَ إِذا رَأَيْتَهُمْ تُعْجِبُكَ أَجْسامُهُمْ- 4/ منافقون) مفهوم آيه اخير اين است كه به
پيامبر 6 مىگويد هر گاه آنها را مىبينى اجسامشان تو را به شگفتى نيندازد، كه
هشدار و تنبيهى است بر اينكه بدان و آگاه باش در وراء اشباح و اجسام بزرگشان
معنايى كه قابل اعتنا باشد نيست (آنها را بكار نگيريد و از خطراتشان مصون باشيد)
گفته شده- جُسْمَان- هم
يعنى شخص، ولى شخص اگر تجزيه و يا تكّه تكّه شود از شخص بودن خارج مىشود در صورتى
كه جسم چنين نيست.
جعل
: جعل يعنى قرار داد،
جَعَلَ، لفظ عامى است در تمامى افعال كه از فعل- وضع و ساير واژهها در اين
رديف عامتر است و پنج وجه دارد:
اوّل- اينكه- جعل- مانند صار و طفق- عمل مىكند كه در اين معنى
متعدّى نيست و در معنى آغاز كردن است مثل- جعل زيد يقول كذا- چنانكه شاعر گويد:
فقد جعلت قلوص بنى سهيل
من الأكوار مرتعها قريب
(ماده شتر- جوان بنى سهيل در جايى كه چراگاهش
نزديك است مىچرد).
دوّم- جعل مانند- أوجد- يعنى ايجاد كرد، كه متعدّى به يك مفعول است
مثل سخن خداى تعالى: وَ
جَعَلَ الظُّلُماتِ وَ النُّورَ- 1/ انعام) و وَ جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ- 78/ نحل) (كه در هر دو آيه جعل بصورت فعل متعدّى است و مفعول
گرفته).
سوّم- جعل در معنى ايجاد كردن[1]
و آفريدن و تكوين چيزى از چيزى مانند
[1] فعل- جعل- يجعل، جعلا- كه راغب ; در قسمت سوّم معنى
آن را ايجاد و آفريدن و تكوين، تفسير نموده است موضوعى است كه قرنها در ميان
مسلمين بخصوص معتزله و اشاعره مورد بحث و جدال بوده است.
معتزله كه متفكّرين و استدلاليّون عقلى تاريخ تفكّر اسلامى
هستند، واژه- جعل- را به معنى- خلق- مىدانند و در باره قرآن مىگفتند« الحمد للّه
الذّى خلق القرآن» و قرآن را پديده و مخلوق و حادث مىدانستند، ولى اشاعره
مىگفتند قرآن قديم و غير مخلوق است اين مجادله در دوران خلافت معتصم و متوكّل
عبّاسى باوج خود رسيد و علماى انديشمند را در باره همين خلق و جعل- قرآن. بمحاكمه
مىكشيدند، داستان( محنه) يكى از تأسف بارترين مسائل و مصيبتهاى تاريخ انديشه
اسلامى است( مثل عصر حاضر كه پيروان مكتبهاى غرب و شرق چنين بلوايى را با انكار
حقايق مسلم آفرينش در جهان و انسان و قرآن بوجود آوردند).
متوكّل و وزيرش- ابن ابى داود- كه بالاخره بدست همان متوكّل
خلع يد و تمام اموالش را غصب كرد، طرفداران خلق قرآن يا معتزله را بعد از اظهار
عقيده به شلّاق زدن دچار مىكردند و معتصم عبّاسى احمد بن حنبل را، كه معتقد بقديم
بودن قرآن بود در سن پيرى كه پس از مدّت كمى هم فوت كرد محاكمه و تبعيد و زندانى
كردند همه مورّخين خصوصا يعقوبى و مسعودى مىنويسند متوكّل بر خلاف پدرانش مأمون،
معتصم، و واثق با علويان بشدّت كينه توزى مىكرد حتّى دستور داد كه آرامگاه مطهّر
حضرت امام حسين( ع) را ويران و بآب بستند و شخم زدند امّا شور آفرينترين زمانها
كه مردم بطرفدارى علويان برخاستند همين زمان بود كه دانشمندان از آنچنان مصيبتزده
مىكردند كه در مدّت پانزده سال حكومتش جمع زيادى از اهل علم و ناقلان خبر و
حافظان حديث، فوت و بشهادت رسيدند، قصرهايى ساخت كه بنوشته مورخين هزينه يكى از
آنها يك مليون و هفتصد هزار دينار بود مسعود در باره كشته شدن متوكّل مىنويسد كه
رسم اين بود وقتى به هنگام مستى مىافتاد خادمى كه بالاى سرش بود او را بلند
مىكرد و مىنويسد در يكى از آن شبها پس از چند ساعتى در حالت مستى بهلاكتش
رساندند. ابن خلكان مىنويسد كلمه جعل- در نزد اصحاب اعتزال بمعنى خلق است.(
مقدّمة الادب/ زمخشرى- تاريخ يعقوبى ج 2- مروج الذّهب، دوران متوكّل- ضحى الاسلام/
احمد امين، ج 3).