جُعْل، جَعَالَة و جَعِيلَة-
مزدى است كه در برابر كار كسى قرار مىگزارند كه معنى آن اعمّ از اجرت و مزد و
ثواب است و- جعل- سرگينى خشك و سوسك سياه است.
جفن
: جَفْنَة يعنى كاسه سفالين كه ويژه طعام است و
جمعش- جِفَان- خداى عزّ و جلّ گويد: وَ جِفانٍ كَالْجَوابِ- 13/ سباء)
كاسههايى بزرگ چون حوضچهها و آبگيرها، و در حديث
و ائت الجفنة الغرّاء.
) يعنى طعام زيادى بياور و بده.
جَفْنَة- چاه كوچك و كم عمق كه آنرا به شباهت كاسه
و قدح- جفنه- مىگويند.
الجَفْن- غلاف شمشير و كاسه چشم كه جمعش- أَجْفَان است.
جَفْن- درخت انگور يا تاك و به تصوّر اينكه پر از انگور است آنرا- جفن
ناميدهاند.
جفأ
: جُفَاء يعنى پوشال و خاشاك، خداى تعالى گويد: فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفاءً-
17/ رعد) كف روى آب كه چون خاشاك به كرانه رود (وَ
أَمَّا ما يَنْفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الْأَرْضِ- و
آنچه را كه براى مردم سودمند است، به استوارى و ثابت در زمين مىماند).
جُفَاء- خاشاك روى آب رود و نهر و كف سطح محتواى
ديگ كه در كنارههاى آن جمع مىشود.
أَجْفَأَتِ القدر زبدها- يعنى ديگ كف
بر سر آورد.
أَجْفَأَتِ الأرض- زمين از بىخبرى چون
خاشاك شد.
گفته شده كه اصل واژه جفا، با (واو) است نه (همزه) و لذا مىگويند:
جفت القدر و أجفت- در اين صورت فعلش- جفوته، أجفوه و جفوه و جفوة و جفاء- است و از
اصل لغت عبارت، جفا السّرج عن ظهر الدّابّة- يعنى زين و برگ را از روى حيوان
برداشت، اصطلاح شده است.