responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : ترجمه و تحقیق مفردات الفاظ قرآن نویسنده : راغب اصفهانى، حسين بن محمد    جلد : 1  صفحه : 403

جلجله- صداى زنگ، كه اين معنى در اصل واژه نيست.

سحاب مجلجل ابرهاى پر رعد و برق، امّا سحاب مجلّل- از معنى جلّ و جلال- گرفته شده گويى كه آن ابرها ريزش باران و رويش گياهان زمين را جلال و بزرگى مى‌دهد.

جلب‌

: اصل‌ جَلْب‌، راندن چيزى است، مى‌گويند: جَلَبْتُ‌ جَلْباً- شاعر گويد:

«و قد يجلب الشّي‌ء البعيد الجواب»

(آبگير و استخر، هر چيز دورى را بخود مى‌كشاند).

أَجْلَبْتُ‌ عليه- با قهر بانگ بر او زدم، خداى عزّ و جلّ گويد: وَ أَجْلِبْ‌ عَلَيْهِمْ بِخَيْلِكَ وَ رَجِلِكَ‌- 64/ اسراء) (يعنى با سواران و پيادگانت بانگشان زن).

جَلَب‌- كارى است كه نهى شده در حديث نبوى است كه «لا جلب»[1] كه گفته‌اند نهى نمودن از كار كسى است كه براى گرفتن- زكات گوسفندان را از چراگاهشان مى‌آورد تا آنها را شماره كند و زكات بگيرد كه پيامبر 6 از اين عمل نهى فرموده است و نيز گفته‌اند:

جَلَب‌- اين است كه در مسابقات شرطى اسب دوانى‌[2] نفرى كه جلوتر از همه‌


[1] تمام حديث چنين است« لا جلب و لا جنب و لا شغار فى الاسلام» جلب- برگرداندن گوسفندان از چراگاه، جنب- كسيكه گوسفندان را با فرياد و بانگ زدن متعرّض مى‌شود، شغار- اسمى جاهلى بوده كه مردى دختر خود را به ازدواج ديگرى در مى‌آورد تا خواهر آن مرد را بهمسرى خود در آورد و پيامبر6 از اين اعمال خلاف اخلاق و خلاف انسانيّت نهى فرموده است.

ابن فارس مى‌گويد: مأمور جمع آورى زكات بر سر آبشخور حيوانات مى‌نشست و از آنها نخست خوراكى و غذا طلب مى‌كرد و بعد زكوة مى‌گرفت و پيامبر6 اين عمل را نهى فرمود.( مجمع البحرين ج 2 ص 24- المحكم ج 7 ص 305- مقاييس اللّغه، ج 1 ص 469- كافى ج 5 ص 360-).

[2] جلب و جلبه- در لغت بمعنى درهم شدن صداهاى مردم است اجلبوا عليه- يعنى بر او گرد. آمدند و بانگش زدند. ابو عبيده مى‌گويد جلب در دو مورد بكار مى‌رود اوّل مسابقات اسب دوانى دوّم بانگ زدن دنبال خيل و ستوران، واژه- لفظ- هم مترادف- جلب است يعنى سر و صداى نامفهوم ميدانهاى جنگ( فرهنگ مصطلحات تاريخ و جغرافى از مترجم).

نام کتاب : ترجمه و تحقیق مفردات الفاظ قرآن نویسنده : راغب اصفهانى، حسين بن محمد    جلد : 1  صفحه : 403
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست