: اصل- جَلْو-
آشكار شدن و كشف كردن است، أَجْلَيْتُ القوم عن منازلهم فَجَلَوْا عنها- يعنى آن عدّه را از منازلشان كوچاندم و آنها نيز بيرون رفته و
جلاى وطن كردند، جلا- نيز در همان معنى است.
(همينكه از دود دادن زنبورها را دور كرد از
پايدارى آنها در سختىها و مرارتها به شگفت آمد).
خداى عزّ و جلّ گويد: وَ لَوْ لا أَنْ كَتَبَ
اللَّهُ عَلَيْهِمُ الْجَلاءَ
لَعَذَّبَهُمْ فِي الدُّنْيا- 3/ حشر).
(و اگر نه اين بود كه يهود بنى نضير كه بنابر فرمان خداى بايستى از
مدينه دور شوند و فتنه انگيزى نكنند اگر تمكين نمىكردند در دنيا معذّبشان
مىكرد).
از اين واژه اصطلاحات- جَلَا لى خبرٌ، خبر جَلِيّ قياس جلىّ هست يعنى خبرى و قياسى منتشر شده و پراكنده و روشن، ولى
واژه جال در اين فعل شنيده نشده.
جَلَوْتُ العروس جَلْوَةً- عروس را بخوبى نگريستم.
جَلَوْتُ السّيف جِلَاءً- شمشير را صيقل دادم.
السّماء جَلْوَاءً-
آسمان صاف و روشن.
رجل أَجْلَى- مردى كه جلو سرش كم مو
است.
تَجَلِّي- چيزى كه ذاتا روشن است، در
آيه وَ النَّهارِ إِذا تَجَلَّى- 2/ اللّيل) و گاهى تجلّى- با امر و فعل است، مثل فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ-
143/ اعراف) و گفته شده، فلان ابن جَلَا[2] يعنى او مشهور است.
[1] شعر از ابو ذؤيب- است كه زنبوران عسل را وصف مىكند. إيام و
أيام از آم، يام، اياما( باب ضرب) است بمعنى دود كردن در كندوها تا زنبورها دور
شوند بتوانند عسل را بر دارند كه در شعر به آن اشاره شده است.
[2] اين عبارت از شعر سحيل بن وثيل- است كه( با مصراع بعدش چنين
است).