أَجْلَوْا عن
قتيل إِجْلَاءً از او دور شدند و ندانستند كه
چه كسى او را كشته است.
جمم
: جَمّ (زياد و انبوه) خداى تعالى گويد: وَ تُحِبُّونَ الْمالَ حُبًّا جَمًّا-
20/ فجر) يعنى مال و ثروت را زياد و بشدّت دوست داريد.
جُمَّة الماء- يعنى فراوانى آب و آبگير بزرگى
كه سيلابها در آن جمع مىشود اصل كلمه- جمّ- از
جِمَام- يعنى سكون و اقامت براى استراحت و دور كردن بار سختىهاست.
جُمَام المكّوك دقيقا- پر شدن پيمانه از آرد
بطوريكه سر ريز شود، باعتبار معنى زيادى و كثرت به گروه و جماعتى از مردم كه چيزى
را مطالبه مىكنند و يا در زحمت هستند- جُمَّة- گويند. و نيز، جُمَّة- موهاى جلو پيشانى و بنا گوش.
جَمَّة البئر- گودى ته چاه آب كه گويى مدّتها
آب در آنجا جمع شده.
جمّه يعنى اسب تيز تك كه در جايى بسته باشند به شباهت آب راكد و زياد
كه در يكجا مانده و جمع شده، الجَمَّاء الغفير- جماعات و گروههاى مردم.
شاة جَمَّاء- گوسپند بىشاخ، به اين اعتبار كه بجاى
شاخ پيشانيش پر پشم است.
جمح
: جَمَحَ گردنكشى كرد، خداى تعالى گويد: وَ هُمْ يَجْمَحُونَ- 57/ توبه) يعنى شتابان مىدوند، اصلش در باره اسب است در وقتى كه
با ديدن و حركت و جست و خيزش بر راكبش چيره مىشود و عنان را از او بر مىگيرد اين
حالت اسب يعنى ناميدن آن با واژه- جمح و جموح- از معانى- نشاط و مرح- يعنى (اسبان
با نشاط و شاد) و رساتر است.