أَجْمَعُون-
معرفت و شناسايى را توصيف مىكند و نصب دادن آن بصورت (حال) صحيح نيست، مثل آيات: فَسَجَدَ الْمَلائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ- 30/
حجر) و وَ أْتُونِي بِأَهْلِكُمْ أَجْمَعِينَ- 93/
يوسف) (در آيه اوّل- أَجْمَعُونَ- وصف
و بدل از- كُلُّهُمْ- است
كه در حالت رفع است و در آيه دوّم نيز- أَجْمَعِينَ-
وصف و بدل از- بِأَهْلِكُمْ- است
كه مجرور به حرف (ب) بر سر- اهلكم- و در حال جرّ است).
امّا واژه جميع- منصوب به حال است كه از نظر معنى براى تأكيد بكار
مىرود، مثل آيات: اهْبِطُوا مِنْها جَمِيعاً- 38/ بقره) و فَكِيدُونِي جَمِيعاً- 55/ هود).
ناميدن روز جمعه را، به يوم الجُمُعَة براى گرد آمدن و جمع شدن مردم براى نماز در آن روز است، خداى تعالى
گويد: إِذا نُودِيَ لِلصَّلاةِ مِنْ يَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا
إِلى ذِكْرِ اللَّهِ- 9/ جمعه).
مسجد الجامع- واژه جامع، وصف و صفت مسجد نيست بلكه
از نظر كار و زمانى كه جمع كننده مردم براى نماز است آنرا آنطور ناميدهاند.
قِدْرٌ جِمَاع جَامِع-
يعنى ديگ بزرگ.
اسْتَجْمَعَ الفرس جريا- آن اسب خود را
جمع كرد و بسيار تند و تيز رفت.
معنى جمع شدن هم روشن است يعنى گرد آمدن و فراهم شدن.
ماتت المرأه بِجُمْعٍ- وقتى كه زنى در آبستنى مىميرد كه بتصوّر مردن او با فرزندش بجمع
گفته مىشود.
هى منه بِجُمْعٍ-
يعنى او دوشيزه است و اين اصطلاح بخاطر جدا نشدن پرده بكارت از اوست يعنى همان حال
طبيعيش باقى است و همراه آن است.
ضربه بِجُمْعِ
كفّه- انگشتانش را جمع و مشت كرد و باو ضربه زد.
أعطاه من الدّراهم جمع الكفّ- با دو دست پرش باو پول داد.
جَوَامِع (مفرد آن- جَامِعَة) يعنى غل و زنجيرهايى كه
پاها و دستها را مىبندند و بهم جمع مىكند.
جمل
: جَمَال يعنى حسن و زيبايى بسيار و بر دو نوع
است:
اوّل- آنگونه زيبائى كه ويژه جان و بدن و فعل و كار انسان است.